امروز با مامانم دعوام شد...
همش گیر میده..مراقب مامان بابا باش رفیق. دستای مادرپدرتو تا وقتی که هست ببوس
قدر گرمای دستاشونو بدون ..
شاید فردا..
تو سینه ی خسته و بیقراره
یه قطره اشک میاد پایین رو لبهام
این قصه انگاری که رو تکراره
دستمو میزارم الان رو قلبم
دیگه فقط خدا میفهمه حرفم
یه کلمه اروم اروم زیر لب
خدامنو ببر که خیلی خستم
دلم میخواد الان بارون بباره
این بوی خاکه دلم دوست داره
یه روزمیاد منم دیگه از خاکم
اون روز بارونیه و پر بویه خاکه
...
نشسته بودم تو ایسگاه مترو ..
استگاه مترو که نه
من اسمشو میزارم station mod
اره خلاصه..
دونه دونه میومدن روی سن و با حرکات موزوون
یه قرر یه فرررر از روی سن رد میشدن
چایگاه تماشاچیارو نگو...
اووووووووووووف
خودت میدونی دییییییگه!!
.
نشسته بودم توحال خودم که یکی ازون مای کنای زیبارو با کفشای تق تقی اومد زرت نشست کنار من.
قشنگ بود، بوی خوب میداد
حتی میشه گفت دلنشین بود قیافش ازون معصوما بود
یکم نگام کرد
خودمونیما به کسی نگید، تودلم یه لحظه بخواطر قشنگیشو بوی عطرش جزبش شدم ولی اصلا به روم نیوردم... چون اصلا قصدی نداشتم
طرفای ساعت 1 بود داشت اذانو از تلوزیونی که اونجا اویزون بود پخش میکرد
تلفنش زنگ خورد:
الو سلام عشقم خوبی؟
نه تو راهم الان میخوام سوار مترو شم
اره جیگر هستم به مامی گفتم میرم خونه خاله!!!!
.
گوشیشو قط کرد ...
.
من که اصلا یجوری شدم ..نمیدونم!!!
.
چه ارزشی داره رنگ ابیه توچشماش؟
.
چه ارزشی داره اون بوی خوب ؟
.
دختری که حاظر میشه یه نامحرم لمسش کنه چقدر ارزش داره ؟؟
لحظه ای که اون دختر حیاشو نابود میکنه رو تصور کن!!!
اصلا اون احساس داره؟
اون میتونه عاشق شه!
اون ارامش داره؟
حاظری قلبتو بدی به اون!!
بخدا قسم که چشمای ابی به تو ارزش نمیده....
عطر 212 به وجودت بوی خوش نمیده....
اگه دنبال ارزشی به قلبت چشمای اسمونی بده
و به وجودت عطر حیاوعفت بزن...
مراقب خودت باش رفیق...؛
چند وقت پیش یکی از دوستام داشت باهام دردو دل میکرد
میگفت خسته شده از این دنیا میگفت دلش میخواد بره پیش خدا در کل منظورش این بود که این دنیا بدرد نمیخوره...
وقتی به حرفاش فکرکردم دیدم اصلا درست نمیگه
خداکه فقط تواون دنیا نیست
خدارو میشه تولبخند یه نوزاد دید ..یا تو گرمیه دستای دوست.. یا تو اغوش مهربون مادر یا تو بارونی که نم نم میباره..
قبلا گفته بودم ادم موجود فراموش کاریه الان بازم میگم
چرا از خودت نمیپرسی چرا وقتی که یه شلیل ابدارو گاز میزنی ابش جمع میشه زیر زبونت چشماتو میبندیو تمام وجودت پراز لذت میشه
یا وقتی صبح از خواب بیدار میشی تابری توحیاط وضو بگیری نسیمی که به صورتت میخوره تورو زنده میکنه
اصلا به من بگو ببینم واسه چی باید اسمون ابی باشه؟؟
این همه رنگ.. ا
صلاچرا گل خوشگله وبوی خوب میده؟؟
میتونست بوی جوراب بده
همین الان که لبخند رو لبات نشسته برو تو اینه خودتو نگاه کن ببین
چقدردل نشین شدی..
کی گرمارو به اغوش مادر داده...
کی اشکو به چشمای نازت داده...
چرا اسمون تیره پراز ستارهای یه که مثل الماس میدخشه
..
جون من ازین سوالا اسون نگذر
.
.
چشماتو فقط واسه یه لحظه ببند....
.یه نفس عمیق بکش
.
.
.
.
نفس های تو پر از وجود خداست،
به بودنش ایمان داشته باش به جون مادرم قسم خدا هست به خورشیدی که با اون شدت میتابه نگاه کن ...
بودن خدا تعجب اورتراز خورشیدی که هر روز میبینی نیست فقط خورشیدو چون زیاد دیدی واست عادی شده
فردا که از خواب بیدار شدی صورت نشسته برو بیرونو خورشیدو نگاه کن
ولی نه مثل روزای قبل،
چجوری این انرژیه عزیمو نابودکننده جوری به ما میرسه که به ما حیات داده؟
تمام وجود از خداست و وجود یعنی این دنیا و اون دنیا و تمام دنیاها
و عالم به همراه ثانیه هاش پراز خداست و بزرگترین و زیباترین ولطیف ترین وشیرین ترین وخوشبوترین وبا ارزش ترین قسمت از خدا فقطو فقط تو قلب توی و اسمش عشقه....
دنبال خدا نگرد فقط چشماتو باز کن...
تو بزرگترین قسمت از خدارو داری باید از شوق اشک بریزی....
قدرشو بدون...
ما ادما وقتی عاشق میشیم خودمونو پر از احساس میبینیم .حس میکنیم کسی به اندازه ی ما دوست داشتنو نمیفهمه و عاشق نیست
بعضی وقتاهم اونی که دوسش داری زیاد نمیخوادت،اونوقت یه حسی میاد سراغت ...
پراز حسرت میشی پراز درد میشی تودلت میگی کاش همینجوری که من دوسش دارم اونم منو دوست داشت
کاش...توپ دوپ
.
.
.
.
.
.
اره این صدای قلبتهاون عشقشو تو عمل بهت ثابت کرده توهم توعمل بهش ثابت کن..
.
.
تنهاش نزار بی معرفت...