...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

تاج بندگی..

نه این که از چادر بدم می امدها نه!  تا جایی که یادم میاد هیچ وقت بی حجاب یا بد حجاب نبودم

روی روسری ام از بچه گی خیلی حساسیت داشتم، اما چادر از نظرم دستو پا گیر میومد، میگفتم نمیتونم جمو جورش کنم...  اخه معمولا چادر، روسری یا مقنعه رو میکشه عقب و بیشتر موهام میاد بیرون

اصلا مگه الان پوشش من چه عیبی داره و البته بعضی وقتای خاص مثل وقتی که میرفتیم زیارت ، چادر سرم بود اما برای همیشه نه

دبیرستانی که ما میرفتیم چادر اجباری بود فقط چون مدرسه نمونه بود و نمیشد از خیرش گذشت اجبارا چادر سرم کردم 

یه مدت که گذشتو دیگه الزامی واسه چادر نبود و من اولین کسی بودم که چادرم رو برداشتم

مگه حجاب من چه عیبی داشت؟؟     حتی این که بابا غیر مستقیم موقع نگاه کردن به تلوزیون با دیدن دخترای چادری میگفت: (چه قدر چادر برای یک دختر وقار میاره ) هم منو چادری نکرد

من که حجابم مشکلی نداشت چرا باید خودم رو به دردسر می انداختم ،خوب جموجور کردنش سخته

تازه مردم هم به خاطر روسری به ادم میگفتن حزب اللهی! که در زبان اونا معادل امل بود

برای من از کجا شروع شد؟؟

خیلی ساده این اتفاق افتاد، یه اردوی سه روزه بود به مشهد مقدس

انقدر این مدت کم بود که ادم دلش نمیومد جز حرم مطهر امام رعوفش جای دیگه ای بره

از خونه که بیرون میومدیم صاف میرفتیم حرم و از حرم صاف میومدیم خونه

دوست نداشتم دقیقا جلوی در حرم چادر سرم کنم اخه ادم از لحظه ای که پاشو از در خونه به سمت حرم مقدس بیرون میگذاره انگار مورد توجه امام رضاست

..

برگشتیم به شهرمون

چادرم رو تا کردم گذاشتم تو کشو برای زیارت دفه بعد. اولین باری که میخواستم از خونه برم بیرون اماده شده بودم و داشتم از پله ها میرفتم پایین، توی همین فاصله از خودم پرسیدم تو مشهد واسه چی چادر سرت میکردی؟ به خودم جواب دادم به حرمت امام رضا(ع) یک دفه از خودم پرسیدم خب این جا هم شهر امام زمانه، این جا هم مورد توجه امام زمان هستی، اقا داره تورو میبینه..   رسیده بودم به در خونه درو باز نکردم ، برگشتم تو اتاقم چادرم رو برداشتم

من عاشق چادرم هستم ، اینم تاج بندگی منه برای خدا و نشونه حرمتی که برای اخرین حجتش دارم

خلاصه به نظرم چادر مثل نمازو خمس، هر چیزی که ادم باید فقط به خاطر معشوقش انجام بده ظاهر سختی داره و حلاوتش رو تا وقتی انجام ندی نمیتونی بفهمی ،حتی وقتی به زور قانون و فشار خانواده چادر سرت کنی هم نمی فهمی

باید فقط به خاطر او و به قصد قربت این کارهارو انجام بدی


تقدیم به زیبا ترین الگوی تمام زمان ها

...

دیر کردم دباره..

امروز یه صبح خیلی قشنگه

یه صبح بی نظیر که از ساعت 3 غروب شروع شده

متاسفانه امسال نه پست واسه چهارشنبه سوری گذاشتم نه واسه عید

اومدم جبران کنم

چنتا اهنگ ازونایی که عاشقشونم اوردم

روی عکس ها کلید کنید            LOVE ALL




تولدم مبارک..

امروز صبح که چشامو باز کردم داشت بارون نم نم میبارید

هیچ چیزی لذت بخش تر از شنیدن صدای بارون نیست    اونم از زیر پتو   بین خوابو بیداری

دقیقا 21 سال پیش تو همین ساعتا بود که چشامو رو به این دنیا باز کردم

..

ازون روزا خیلی میگذره    ولی چقدر سریع گذشت

امروز یه حس خیلی خوبی دارم..    حسی که ارومه..    به رنگ ابیه اسمونی

دوست داشتم بلد بودم گیتار بزنم..   الان گیتارمو برمیداشتم یه اهنگ خارجی میخوندم عجب تووووهمی

میخوام هر کیو امروز دیدم بغل کنم..     دوست دارم امروز همه اهنگارو با صدای 100% گوش بدم

الانم میخوام برم بیرون   زیر بارون نم نم قدم بزنم..   منو یه کوچه ی پر از برگای طلایی

برگایی که بیقرارن تا من پامو بذارم روشون تا با خش خششون بهم بگن چقدر دوسم دارن

..

الان تازه میفهمم چرا انقدر عاشق بارونم...      چون تو پاییز به دنیا اومدم

این پاییز قشنگ ترین پاییزیه که تاحالا داشتم

انگار تو این پاییز..  برگای زرد بی روح طلایی رنگ جلوه میکنن


فعلا یه اهنگ میذارم بعد که شب اومدم عوضش میکنم یکی با ترجمه میذارم

love all    بای 



پخش انلاین حرم امام حسین..

تو این روزا دعا یادتون نره

...

میتونید پایین همین پست حرم امام حسینو به صورت انلاین از طریق دوربینی که تو حرم هست نگاه کنید البته تو ساعت های شب

اگه نتونستید ببینید برام کامنت بذارید تا بگم مشکل از کجاس


باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

 باز این چه رستخیز عظیم است کز زمی

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

 این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است


ادامه شعر...  کلید کنید


برای مشاهده حرم به صورت انلاین کلید کنید

دو خورشید در اسمان..

این پست یه پسته خاصه

مثل امروز که یه روز خاص بود..         روزی که خورشید دوتا شدو نور همه ی هستی رو فرا گرفت

و پیامبر دست نزدیک ترین یار اسمونیشو بالا بردو اونو به عنوان جنشین انتخاب کرد

..

و این پست ازونجایی اهمیت پیدا میکنه که عده ای این روز بزرگو زیر پا گذاشن...    روزی که حتی شنهای صحرا در صدقش شک ندارن

و اون عده    همون ادمایی هستن که بعد ولایت حضرت علی به اون تبریک گفتن

و چقدر انسان میتونه جاهلو پیروی هوای نفس باشه

..

و اینجاست که وضیفه ای به گردن ماست..       ماهایی که با قلبمون لمس کردیم غربت تو کوچه های تاریکو

و مردی که تو اون کوچه ها  ،کیسه ای خرما رو به دوش میکشید

و با دستای خسته ، اشکهای بچه های یتیمو پاک میکرد

و خودش اشکهاشو به عمق چاه میسپرد

..

تو این روز باید جشنی بگیریم که تمام دنیا بدونن که روزی ادمی روی این کره خاکی زندگی میکرد که وقتی چاه ابی میکندو به ابی میرسید..      در حالی که هنوز عرقش خشک نشده بود اونو وقف میکرد

باید همه دنیا بدونن که اون تو یه جامعه پر از گناهو بدی..     خوب بودو قلبش پر از عشق بود

و من میخوام به همه دنیا بگم..    که چیزی که تو قلب اون بود جاودانه هست

حتی بعد از 1380 سال..

خدایاااا..   بهمون قدرت بده تا میون این همه تاریکی قلبمونو پر از نورو عشقو خوبی کنیم..    مثل اون


عیدت مبارک همنفسم



...

این چند وقته یکم سرم شلوغ شدو یکم ازینجا فاصله گرفتم

ولی امشب...      دلم باز ارامشو نفس های عمیقی لابه لای این کلمه هارو خواست

هوا سرد شده..    خودکارمو گرفتم جلو دهنمو دارم هااا میکنم تا جوهرش در بیاد    انگار داره خشک میشه

دلم گرفته..        دلم تنگ شده واسه خودم 

واسه همون ادمی که نگاه میکرد به اسمونو مثل دیونه ها حرف میزدو اشک میریخت

واسه همون قلبی که وقتی پشیمون برمیگشت پیشت      جوری بود که با اولین صدا  جوری اونو تو بغلت میگرفتی که همه چیزو فراموش میکرد

تو که تنهایی منو دیدی..    توکه سکوت بعد نفسهای عمیقمو شنیدی

منو رها نکن میون اینهمه راهه بیراهه..         تو التماس خیس چشمامو توی عمق شب دیدی

میدونم تو پیشم میمونی..     اخه فقط تویی که میمونی

..

نباید بذارم غبار این شهر کثیف رو قلبم بشینه..     نباید بذارم..   تنهایی رو با تو دوست دارم

میدونم تنهام نمیذاری..       بهم عشق خودتو بده

بدتش به اونی که بهت نزدیکه تا بیارتش بده به من

دستای سردمو بگیره تو دستای گرمشو اروم اروم منو غرق کنه تو اقویانوس اغوشش

میخوام تو چشمه ی زلال چشماش درخشش ستاره هارو ببینم

میخوام با دستای گرمش خواب بشمو خواب یه باغ پر از یاسو ببینم

و   میون بازوهاش..     خیسیه بارون حس کنم..    اشکو

..

نمیدونم..    انگار اینجایی

وقتی چشمام خیسهو به اسمون نگاه میکنم ستاره ها میدرخشن

اغوشش اینجا نیست ولی بوی یاس میاد

..

شاید اون موقع که عشقو دادی به اونی که قراره بیاره بدتش به من تو راه گمش کرد

اخه..   تو یه این شهر شلوغ ادما خیلی حواس پرتن

پس

بهم یاد بده تو سکوت شبهای تاریک ،  تنها عاشق باشم

بهم اشک بده تا هر وقت به اسمونت نگاه میکنم ستاره ها بدرخشن

مثل امشب که بوی یاست پیچید تو قلب حقیرم

..

نذار ازت فاصله بگیرم..    دوست دارم