وصال دوست

با خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه

                                        انی رایت دهرا من هجرک القیامه

دارم من از فراقش در دیده صد علامت

                                        لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

هرچند کازمودم از وی نبود سودم

                                       من جرب المجرب حلت به الندامه

پرسیدم از طبیبم احوال دوست گفتا

                                        فی بعدها عذاب فی قربها السلامه

گفتم ملامت اید گر گرد دوست گردم

                                       والله ما راینا حبا بلا ملامه

حافظ چو طالب امد جامی بجان شیرین

                                       حتی یذوق منه کاسا من الکرامه

آیا سیاه خان را میشناسید؟

سیاه خان بوشهری ، مردی عجیب در ایران ! ، وی در سال ۱۲۹۱ شمسی در یکی از روستاهای اطراف زرقان از توابع شیراز ، در خانواده ای کشاورز متولد شد . زایمان وی طبیعی بوده است و از سن ۶۵ سالگی به بعد به سرعت دچار رشد بدنی عجیبی شد ، به گونه ای که در سن ۹ سالگی به ۲۰ سالگی  مشابه بود . جزئیات بیشتر و تصاویر در  ادامه مطلب .

 

روزها در کنار خیابان و پیاده رو، کنار جوی آب و زیر سایه درختان و ساختمان‌ها او را روی تکه پارچه‌ای می‌نشاندند و مردم و رهگذران به صورت سیرک یا نمایش به دیدن هیکل و قیافه وحشتناک او می‌آمدند و گاه بعضی تماشاچیان به او کمک‌های مادی مختصری به صورت صدقه می‌کردند.

بعضی از بچه‌ها به او سنگ می‌زدند و فریاد او بلند می‌شد ولی امکان و توان برخاستن و دفاع یا تلافی نداشت. گاه بچه‌های کوچک و زن‌ها از مشاهده چهره و هیکل عجیب و ترسناک او از وحشت جیغ زده و گریه می‌کردند. شهرت این غول عجیب الخلقه و کریه به تدریج به شهرستان‌های دیگر فارس رسید و از نقاط دوردست به دیدن این به قول بعضی در آن زمان «انسان جن زده» می‌آمدند. خانواده وی برای درمان او از داروهای گیاهی مختلف، بخورها، ادعیه، جادو، اوراد رفع جن و شربت‌های طلسم شکن استفاده می‌کردند.

به تدریج عده‌ای افراد زرنگ و فرصت طلب با موافقت خانواده وی به صورت اکیپ دور او را گرفته و ابتدا از هر تماشاچی پول می‌گرفتند و بعد اجازه نزدیک شدن و مشاهده این فرد غول مانند را می‌دادند و بدینوسیله ممر معاشی برای خانواده و دیگران بود.

در سال ۱۳۰۱ شمسی آقای دکتر قربان، بنیانگذار و اولین رئیس دانشکده پزشکی شیراز سیاه خان را می‌بیند و از آن پس مرتب به دیدن او می‌رود و علاوه بر کمکهای مالی مکرر برایش دارو و غذا می‌برد. گاه با درشکه و زحمت او را به دانشگاه پزشکی می‌آوردند و دکتر قربان به علت مشکلات پیاده و سوار کردن سیاه خان، خود در داخل درشکه او را معاینه و درمان‌های لازم را تجویز می‌کرد. به دستور دکتر قربان به علت مشکل بودن زندگی در کوچه و منزل وی را در بیمارستان سعدی شیراز متعلق به دانشکده پزشکی بستری می‌کنند.

به زندگی پررنج خود ادامه داد. دکتر قربان به علت نادر بودن این فرد در جهان و شرایط بسیار عجیب او خیلی به او علاقه مند شده بود و در آن زمان به پزشکان و دانشجویان می‌گفت «سیاه خان در عالم پزشکی گوهر شب چراغی است» وزن جمجمه او که ۷‎/۵ کیلوگرم بود، تحمل این سر بزرگ و ترسناک را روی گردن سیاه خان مشکل می‌کرد. به علت وزن فوق سنگین بدن و طول زیاد قد و ناهنجاری شدید مهره‌ها و گردن و کمر قادر به سرپا ایستادن نبود و برای این کار احتیاج به کمک حداقل ۴-۳ نفر قوی هیکل داشت.

سیاه خان تا پایان زندگی اش در بیمارستان به سر برد. این هیولای خوفناک با قدی به طول ۲۵۹ سانتی متر و هیکلی باوزن ۲۵۰ کیلوگرم کف پاها کاملاً صاف و به علت کف بسیار پهن و دراز پاها موقع راه رفتن تلپ تلپ کف پا به زمین کوفته می‌شد. حالات و اخلاق و روحیات او شبیه بچه‌ها بود. فردی عقب مانده و کم هوش بود. گاه حالات شدید امیال جنسی بدون کنترل و خجالت داشت. اشتهای او به غذا در حد ۴-۳ نفر انسان سالم پراشتها بود. قواره هیکل او خیلی عجیب و وحشتناک بود.

حجم جمجمه وی ۱۴۷۰ سانتی متر مکعب بود. طول دست او ۱۱۷ سانتی متر و طول پای او ۱۲۵ سانتی متر بود. به علت حجیم و سنگین بودن جمجمه و گردن و سنگین بودن هیکل او و فشار دائم این وزن زیاد روی ستون فقرات ستون مهره‌ها در ناحیه سینه و پشت به طرف عقب و کمی به سمت راست قوز برداشته بود. اگر این قوز وجود نداشت، قد کامل او بیش از ۲۵۹ سانتی متر فعلی می‌بود.

 

شگفتی های قرآن

تأثير «بسم‌الله‌الرحمن الرحيم» بر آب زمزم در ژاپن بررسی شد

مركز پژوهشی «هادو» توكيو در تحقيقی جامع با استفاده از فن‌آوری نانو، تأثير تلاوت آيه «بسم‌الله‌الرحمن الرحيم» بر آب زمزم را مورد بررسی‌ قرارداد. ماسارو ايموتو، رئيس مركز پژوهشی«هادو» توكيو با بيان اين‌كه در اين تحقيق به نتايج ارزنده و عجيبی دست‌يافته‌اند، گفت: تلاوت آيه «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم» تأثير عجيبی بر روی بلورهای آب زمزم دارد به طوری كه هنگام تلاوت اين آيه مبارك حباب‌های زيبايی بر روی آب تشكيل‌می‌شود.
اين پژوهشگر ژاپنی تصريح‌كرد: از بزرگ‌ترين تجاربی كه در نتيجه آزمايش بر روی آب زمزم به‌دست‌آمده، اين است كه هنگامی كه در كنار ظرفی از آب زمزم آياتی از قرآن‌كريم تلاوت‌‌شود،‌ بلورهايی رمزگونه و زيبا بر روی آن شكل‌می‌گيرد.
رئيس مركز پژوهشی«هادو» با اشاره به اين‌كه آب زمزم ويژگی‌های خاصی دارد كه تغيير در آن امكان‌پذير نيست، افزود: اين آب ويژگی‌های منحصر به فردی دارد كه در ساير آب‌ها يافت‌نمی‌شود.
وی گفت: با توجه به آزمايش‌ها و مطالعات زيادی كه بر روی آب زمزم انجام‌‌شد، اين نتيجه به دست‌آمد كه اگر يك قطره از آب زمزم با هزار قطره آب معمولی مخلوط‌شود، بلورهای تشكيل‌دهنده آن تغيير شكل‌داده و خاصيت آب زمزم را پيدامی‌كنند.

ادامه نوشته

بچه ها من کار با بلاگفا رو یادم  رفته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

رمضان کریم

سلام عزیزان این وبلاگ دوباره آپ میشه

رمضانتان مبارک

 روزهای قشنگیه و پر از زیباایی و رحمت

منم فوق العاده محتاج دعام

دعام کنید

 

 

 

بچه ها این روزها رو از دست ندیم

 

 

 

 

نقاشی های بی نظیر روی صورت کودکان



یعنی ادامه مطلب نمیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برووووووووووو

ادامه نوشته

پرسپولیس قهرمان امشبو اینجا بمان


تو شلنگ شنا کنی ولی...


عکس های جشن تولد 30 سالگی احسان علیخانی








الوووووو... من با خدا کار دارم...




الو...الو..سلام کسی اونجا نیست؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب منو نمیده؟ یهو یه صدای مهربون به گوش کودک


نواخته شد مثل صدای یه فرشته! بله جانم با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم قول داده بود امشب جوابمو بده.

بگو عزیزم من می شنوم. کودک متعجب  پرسید مگه تو خدایی؟

من با خود خدا کار دارم...

 هر چی می خوای به من بگو قول میدم به خدا بگم کودک با صدای

بغض آلودش آهسته گفت:یعنی خدا منو دوست نداره؟ فرشته ساکت

بود بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت: نه خدا خیلی دوست داره

مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست

و برگونه اش غلطید و با همان بغض گفت: اصلا اگه نگی خدا باهام

حرف بزنه گریه می کنم. بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت شکسته

شدند. یک صدا در جان و وجود کودک نواخته شد بگو زیبا بگو هرآنچه

که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو دیگر بغض امانش را بریده بود

بلند بلند گریه کرد و گفت:خدا جون خدای مهربونم خدای قشنگم

خواستم

بهت بگم نذار من بزرگ شم تروخدا! چرا؟؟؟این مخالف تقدیره!! چرا دوست

نداری

بزرگ شی؟ آخه خدا من خیلی ترو دوست دارم قد مامانم 10تا دوست دارم.

اگه بزرگ بشم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم! نکنه یادم بره یه روز بهت زنگ

زدم. نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم مثل بقیه که بزرگ شدن و

حرف منو نمی فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم

با تو دوستم. مگه من با تو دوست نیستم؟ پس چرا کسی حرفموباورنمی

کنه؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخته سخته؟! مگه اینجوری نمیشه

باهات حرف

زد؟ خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت: آدم محبوب ترین

مخلوق من

چه زود خاطراطش را به ازای بزگ شدنش فراموش می کند!!! کاش

همه مثل

تو به جای خواسته های عجیب من را ازخودم طلب می کردند تا تمام دنیا

در دستانشان جا می گرفت کاش همه مثل تو من را برای خودم نه برای

خود خواهی هایشان می خواستند دنیا خیلی برای تو کوچک است بیا تا

برای همیشه کودک بمانی وهرگز بزرگ نشوی و کودک در کنار گوشی

تلفن در حالی که لبخند شیرینی بر لب داشت در آغوش خدا به خوابی

عمیق و شگفت انگیز

فرو رفت