وقتی به خودم میام.. که امروز روز بیستمم تموم شد هوری دلم میریزه
نمیدونم این نوشته رو با چه حالتی میخوای بخونی.. نمیدونم امشب قلبم شکسته انگار
شکسته از خودم.. این سفره داره کم کم جمع میشه هو من هنوز یه لقمه هم برنداشتم
دباره پناه اوردم به این دفترسپید تا تورو تو این گوشه ی شب با چشمای خیسم صدا بزنم
خودم خوووب میدونم که این بیست روز پر بودم از غفلتو گناه
ولی.. امشب بیا تو قلب حقیرم چشمامو ببین دستامو بگیر و نذار دور شم
...
کاش بشه دستای یتیم نوازتو رو سر منم بکشی.. تو که قلبت خونه ی همه ی دردهای قلب های تنهاست
تویی که خودت سنگ صبور همه ای.. ولی خودت با چاه دردو دل میکنی
تویی که هیچ کس نفهمیدتت
..
چقدر تنهایی.. میون کوچه های تنگ غربت این شهر شلوغ
کی میتونه بفهمه تو قلبت چی گذشت وقتی که همه تنهات گذاشتن و پیمان شکستن
و تو تنها بودی با این که هیج تنهایی رو تو اون شهر تنها نذاشته بودی
انگار.. هنوز شهر همون شهرو تنهایی همون تنهایی
میخوام با تو باشم
کمکم کن کنارت بمونمو نشم جزو درو دیوار کوچه های غربت
دلم میخواست امشب بارون میومد
یه بارون تا زیرش قدم بزنمو تو اشکهاش خیس خیس شم
تو رو تو این سکوت هم صدا با بارون صدا میزنم
...
منو هم نفسهامو میون پیمان شکن های این شهر تنها ندار
امشب چرا دلم یجوریه..
امشب شام غریبان بود.. همه الان خوابیدن..
ولی من بیدارم با یه دل خسته..
محرمم تموم شد
کاش الان تو حرمت بودم
بعضی وقتا که بهت فکر میکنم دلم میخواد هیچ وقت از یاد تو خارج نشم
چقدر زیبایی..
با خون سرخت تصویر خدارو تو قلب ما کشیدی..
امشب چقدر غریبی..
چقدر تنها
یه شمع برات روشن میکنم.. بهش خیره میشمو اشک میریزم
.
حس میکنم پیشمی..
وقتی با توام این اشکهای شور مثل عسل شیرین میشه..
بخدا که از بهشت زیبا تری..
بدنتو زیر صم اسبها پاره پاره شد.. سرت از بدنت جدا شد..
خانوادت بدن بی سرت رودیدن
ولی تو این فاجعه رو زیبا کردی.. تو بیشتر از تمام زنده های عالم زنده ای
.
دلم خیلی بیتابه..
با این که فردا تولدمه
ازت میخوام الان که میخوابم یجوری بیای تو خواب بهم بگی که منو واسه خودت برمیداری
...
تنهام نزار
اینجاخیلی بی کسم