...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

اولین پست..

امروز روز برگ اومدم

الان نیم ساعته از پادگان رسید خونه..

دیروز اولین پستم رو دادم..     پست پمپ گاز پشت غذا خوری

وحشتناک سرد بود..      انقدر که مجبور بودم تند قدم بزنم دور ناحیه پست تا سرما زده نشم..

خیلی از دوستام از وحشتو سختیه پست دادن گفته بودن..    دیروز چشیدمش

تو اون لحظه ها ی پر از سکوت میتونی حسابی به گذشته هو حالو اینده فکر کنی..

نمیتونی تصور کنید..         ولی..       برای چند لحظه تمام سوزو سرمای دیشب برام مثل نسیمی شد

به این فکر میکردم که اونی که لب مرز پست میده..       جایی که تا شعاع چند کیلومتری هیچ نوری نیست 

اونی که هفته ی پیش کسی که همونجا پست میداده رو سرشو بریدن..      هر لحظه ممکنه یه تیر از یه وری بیادو سینشو بشکافه..      وااااااااای خدا..   پست من در برابر پست اون اردویه تفریحیه

درود به شرفت..    از اعماق وجودم میستایمش..

..

سربازی واسه ادمایی مثل من که همش نوشته های درو دیوارو میخونن جای خوبیه..

تمام درو دیوار اونجا پر از خاطرهو یادگاریو احساسه..   حتی وقتی صبح چشاتو باز میکنی اولین چیزی که میبینی نوشته های زیر تخت بالاییته..

این یکیش بود که امروز خوندم.. ( اتاق سماور سالن غذا خوری گ ش محمدی )


به دنیا می اییم تا زندگی کنیم..

زندگی میکنیم تا عاشق شویم..

عاشق میشویم تا رنج بکشیم..

رنج میکشیم تا بمیریم..


دلتنگم..

از دوشنبه مرخصی ام تا این جمعه..

باید فردا برم..    دلم گرفته انگار

امروز شهادت امام اضاست..      چقدر دلم میخواست الان تو صحنت بودم..   عطر رئفتتو نفس میشیدم..

دلم برات تنگ شده..      هیچ وقت اون روزو یادم نمیره که تو صحنت با مامان وایساده بودمو همه اسم تورو صدا میزدنو من به مامان گفتم مامان اینا چرا اسم منو صدا میکنن..        چقدر دلم هواتو کرده..

..

قربون کوبتر حرمت

قربون صحن وسرای حرمت

قربون این همه لطف و کرمت

گدای کوی تو منم

مست صبوی تو منم

رضا رضا رضا




شب یلدا..

امشب شب یلداست..

من عاشق امشبم..      اخه هوا سردهو دستای گرمو مهربون کسایی که دوسشون داری خییییلی میچسبه..

فردا باید 5 صبح بیدار شم..    کچل کردم...   باید فردا برم اموزشیه سربازی

فردا ابجی اینا میان خونمون واسه اش پشت پا..     کلی از بچه ها زنگ زدن براشون اش نگه دارم

..

دلم امشب برف میخواد..    یا بارون..

تو این روزا بدجوری تو نخخ  یه شورلت کامرو زغالیه دو درم..    

تو یکی ازین شبای بارونی که وقتی نفس میکشی بخار میزنه بیرون ، سوار شورلتم بشم با سرعت 15 تا تو خیابونای خییییس اهنگایی که دوس دارمو گوش بدم.. 

دارم به این فکر میکنم تو اون شب بارونی یه دختر خسته که از سر کار داره میره خونه هو بخاطر لباساش که زیر بارون خیس شده کسی سوارش نمیکنه..    و من براش  بوق بوق بووووووووق میزنم تا سوار بشه و اون رو برای ثواب و رضای خدا برسونم خونشون.. 

بعععله..         عجب توهوومی..

فک کنم دیگه باید برم بخوابم..    

شب یلداتون مبااااااااااارک...