امشب شب شهادت امام رضاست
دلم از خودم شکسته..
خسته ام
.
.
.
میخوام سکوت کنم
چی بگم..
چشمامو نگاه کن..
منو ببخش
کمکم کن...
یه فرقی داشت ..انگار امروز با روزای دیگه
نمیدونم .. نمیدونم چه فرقی
امروز تولد امام رضا بود.. تلوزیون همش حرم امام رضارو نشون میداد
ساعت طرفای 5 ، 6 بود که گفتم برم بیرون یه هوایی بخورم
درو که باز کردم .. خیابون جلو چشام بود
خیابون پر ادم بود
..پر از.. مردای چشچرون .. ،زنای ارایش کرده.. ،دخترای صورت زیبا... که پسرارو عاشق میکنن با لباسای تنگشونیا امام رضا امروزبخواطر تولد تو خیابونا شلوغه...
بمیرم واسه قربتت... .. ..
من که کسیو ندارم .. فقط همین جاست که دردای دلمو میریزم رو کیبورد
از صبح تاحالا یه بغضی اشنا گلومو گرفه
میخوام باهات حرف بزنم
دوست داشتم الان تو حرمت باشم .. فقط اشک بریزم
ولی نه زیادم مهم نیست همینجا اشک میریزم
خیلی ها میگن که تو قریبی
..ولی قربت یه کلمه بیشترنیست که بعد اسمت رو زبون ادما میاد
هیچ کس نمیفهمه
..اینجا خیابونا بوی قربت میده
...دورو برت شلوغه ولی تنهایی
انگار منم تنهام . تو مرحم قلب خستم باش .. تو اشکومیفهمی
..تنهام نزار
..خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم
..نه بخواطر گنبد طلات ،نه بخواطر صحن بزرگت
بخواطر قربتت
تولدت مبارک عزیزم
تو سینه ی خسته و بیقراره
یه قطره اشک میاد پایین رو لبهام
این قصه انگاری که رو تکراره
دستمو میزارم الان رو قلبم
دیگه فقط خدا میفهمه حرفم
یه کلمه اروم اروم زیر لب
خدامنو ببر که خیلی خستم
دلم میخواد الان بارون بباره
این بوی خاکه دلم دوست داره
یه روزمیاد منم دیگه از خاکم
اون روز بارونیه و پر بویه خاکه
...