...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

بازم تو..

 

  

  

چشامو باز کردم.. 

 

دیدم تنهام.. 

تنهای تنها 

خسته ام.. 

خسته از ادمای تو خیابون. 

خسته از این قربت.. 

خدایا چقدر تو قریبی. 

بیاااااا...        من 

اشکامو به تو میدم .. 

اشک.. 

اشک.. 

اشک... 

میخوام ببوسمت ..         خیلی بامرامی

احساس مرده..



زدم بیرون یه قدمی بزنم در حیاطو باز کردم


هوا خنک بود..       قدمامو اهسته برمی داشتم
صدای جیغ اومد. باز دباره زهرا خانم با شوهرمعتادش دعواش شده بود
بیچاره زهرا خانم.. بخواطر 5 تومن پول که بره واسه خونه خرید کنه ..
فکر کنم میخواد واسه دخترش خواستگار بیاد..
.
دیگه رسیده بویم سر کوچه
خیابون خلوت بود داشتم ازکنار اشغالی رد میشدم که دیدم تکون میخوره
ترسیدم..   یهو دیدم یه مرد حدودا 40 ساله تواشغالیه...
نمیدونم اونجا چیکار
میکرد..  دنبال پلاستیک بود؟     دنبال غذا میگشت؟؟   
خیلی بو میداد ..   
دلم سوخت .. بیچاره چجوری اون بورو تحمل میکرد
رسیده بودم پارک .
نگاهم افتاد گوشه ی پارک ،یه دختره نشسته بود رو چمنا.. کناره یه پسره
از خودم پرسیدم این وقت شب اینا اینجا چیکار میکنن.؟
چشمم یه لحظه افتاد تو چشای دختره.. پر بود از اضطراب..
دختره سنی نداشت.. 16 . 17 اون باید الان خواب باشه تو خونش تا فردا بیدارشه بره مدرسه . اصلا مامانش با خبربود دختر 16 سالش کجاست..
خدایا تنهاش نزار..
.
میدونم توهم زیاد ازین چیزا دیدی انقدردیدی که واست تکراری شده
 

ولی...        اوناهم...              ادمن..

اوناهم محبتو دوست دارن .
اوناهم قلب دارن . اشک از چشای اوناهم میاد .
برگشتم خونه ..  همش یاد چشای مضطرب دختره میوفتم


خدایا کمکش کن.. تنهاش نزار


چطور میشه راحت خوابید وقتی که همسایت لنگ 5 تومنه ، یکی که مثل بابابزرگته تو اشغالا دنبال غذا میگرده ، یا یکی که هم سن ابجیته تنهاست توی پارک ..

انگار احساس مرده .. 

ولی تو بی احساس نباش..

اشک

  

 

 

اشک...

.

اشک..

.

اشک..

اینجا همه تظاهر میکنن...

اینجا کسی نیست...

تو بیا اشکامو پاک کن..

اینجا کسی معرفت نداره..

اینجا تاریکه..

 اینجا سرده..

اینجا بی رحمه..

اینجا عشق گم شده..

.

ولی هنوز...

توهستی ..       مثل اشک روی گونه هام..

تنهام نزار منو اینجا..   قَسمِت میدم به اشکام

بهم نور بده خدااااااااا..

دیگه نگوتنهام..



این چند خطو مینویسم واسه اونایی که حس میکنن تنهااااا هستن

 حس میکنن کسی درکشون نمیکنه..بعضی وقتا که دلم میگیره یه حسی میاد سراغم
یه حسی که مثل غبار میشینه رو صورتم...
انگار خسته میشی از این قفس گلی که محدود شده به خوردنو اشامیدن .
دلت میخواد یکیو بغل کنی.. ولی اخه کسی نیست

.
.
.
خودتو تنها میبینی با قلبی که پراز احساسه..
دل تنگ اسمون میشمو میرم تو حیاط
به اسمون نگاه میکنم

وقتی نورستاره ها ی دور دست به چشمم میرسه
وقتی به این فکر میکنم که نور با سرعت 300 هزار کیلومتر برثانیه چند سال توراهه که از کهکشان بغلی به چشمم برسه
تنم مور مور میشه
یاد بزرگیه خدا میوفتم انگار یک لحظه یادم میاد حقیقت زندگی رو
این که ما روی زمین غریبه ایم..
اینجا خونه ی ما نیست.. خونه ی ما یه چیزی تو مایهای اسمونه..
، وهم الود ،قشنگ ،پراز ستاره
تو همین فکرها یه حسی میاد سراغت.
.
.
.
انگار خدا رو داری توستاره های خیلی دور میبینی
سکوت وجودتو برداشته ولی قلبت پراز شوق میشه..

.
جوری که این احساس میخواد از چشات بیاد بیرون

.
اره..، خدا که میلیاردها کهکشانو افریده داره تورو نگاه میکنه
نزدیکت میشه نزدیکو نزدیکتر
انقدر نزدیک که اونو تو همون قسمت از دلت که گرفته تنگ بود حس میکنی
دستای گرمو مهربونشو رو صورتت احساس میکنی
تو همین لحظه یه قطره اشک غلت میخوره و صورتتو نوازش میکنه، داغو پراحساس
اون که کهکشانهارو افریده اومده تورو اروم کنه
تویی که انقدر حقیری...
.
چون عاشقته...
.
عاشق تنهاییت،


عاشق چشمات وقتی که بهش نگاه میکنی،


عاشق اشکهای شورت...

عاشق احساس نازت..

خودتو بسپار به عشقش تا عشق مثل یه بچه با مدادرنگیهای سرکند تودفتر زندگیت نقاشی بکشه،ساده و پراز رنگ  

دیگه هیییییییچوقت نگو تنهام...
عشق هست ..
منم پیشتم همنفسم...

بزار دستاتو ببوسم..



امروز با مامانم دعوام شد...

همش گیر میده..
اخه من نمیتونم شب نرم بیرون قدم نزنم
انقدر کلید کرد که سرش داد زدم...
ازخودم بدم میاد
رفتم اون گوشه نشستم
همش باخودم کلنجار میرفتم اخه چرااینجوری شد..
یه لحظه یاد بابام که فوت شده افتادم
یاد روزایی که دستاش گرم بود
یاد روزایی که میشد دستاشو بوسید
ولی دیگه نمیشه...
بغض گلومو گرفت..
از تو ایینه که نگاه کردم مامانم تو اشپزخونه داشت شام درست میکرد
چشای مهربونش غمگین بود..
تودلم گفتم اگه یه روز مامانمم...بره
رفتم تو اشپزخونه..
اصلا انگار مامانمو بعد یک عمر دوری دیده بودم
بغلش کردم..
.
بغضم شکست..
صورت خیسمو یه دونه بوسم کرد..
.
دستاشو بوسیدم..
توبغلش به این فکر میکردم که
 اگه یروز ..
اگه یروزدستای مامانمم سرد بشه چی؟؟
دوست ندارم روزی رو ببینم که پراز حسرتم
 که چرا وقتی دستاش بود نبوسیدمش..

خدایا..بخواطراشکام..    از عمر من به همه ی مادر پدرای دنیا بده.


مراقب مامان بابا باش رفیق. دستای مادرپدرتو تا وقتی که هست ببوس

قدر گرمای دستاشونو بدون ..

شاید فردا..



تنهام نزار۰۰۰


دلم گرفته خدا..
.
نمیدونم چمه , شدم مثل بچه های کوچولو که بهونه میگیرن
چشام ... چشامو میبینی خدا
.
منو ببخش
خیلی بی معرفتم
تو بهم میگی از شیطون اطاعت نکن منو بی حیا میرم درشو میزنم
اخه چقدر تو...
مهربونی.اخه چقدر تو با گذشتی.تو به من نیازی نداری ولی باز منو میبخشی .من حقیرو .من بدقولو
باز اومدی ...
منو اروم کنی بازم وقتی همه جا تاریک شد.
تو اومدی به قلبم نور بدی میدونم هنوزم دوسم داری..
.
خجالت میکشم ازت
چشمامو نگاه کن...
.
.
.
دیگه حتی روم نمیشه بهت قول بدم
چون به احتمال زیاد یادم میره
میترسم خدا ،میترسم انقدر بدقولی کنم دیگه ازم خسته شی
دوست ندارم مثل ادمای دیگه بیتفاوت ازعشقی که بهم داری رد بشم
بعضی ها چون تورو نمیبینن عشقت رو کوچیک میدونن, اونا خودشون کوچیکن .
فکر میکنن عشق واسه هرچیه که دیده شه وبشه لمسش کرد
اونا بارونو نمیبینن؟ مگه ما میمیریمو میریم زیر خاک جسمی که دیده میشدو لمس میشد نابود نمیشه؟

تنهام نزار.. اینجا خیلی تاریکه..  
 خیلی بی رحمه...
منو واسه خودت بردار..
بهم نورو عشقو امید بده
,
میخوام بیام پیشت دستمو بگیر....
.
دوست دارم دلیل اشکای داغم...



یه قلب تنها که خدارو داره

                            

                               تو سینه ی خسته و بیقراره


یه قطره اشک میاد پایین رو لبهام

                           

                              این قصه انگاری که رو تکراره


دستمو میزارم الان رو قلبم

                             

                              دیگه فقط خدا میفهمه حرفم


یه کلمه اروم اروم زیر لب

                            

                               خدامنو ببر که خیلی خستم


دلم میخواد الان بارون بباره

                    

                           این بوی خاکه دلم دوست داره


یه روزمیاد منم دیگه از خاکم


                             اون روز بارونیه و پر بویه خاکه

 

                           ...