داره بارون میاد ..
الان سه روزه که قط نشده
دلم میخواد برم زیرش خیس بشم
خیس.. خیس..
کاش جراتشو داشتم.. هنوز انقدر پاک نشدم که این کارو کنم
نمیدونم چی بگم..
چجوری بگم ..
دلم اشک میخواد
دلم صورت خیس میخواد
میخوام برم زیر بارون..
صورتمو رو به اسمون کنم تا باد سیلی بزنه تو صورتم بخواطر گناهام
اشکام دربیادو بارون نم... نم.. نم..
دلم عشق میخواد ..
عشقی که مثل بارون بوی خاک بده...
دلم خسته است.
دلم صفا میخواد
میدونی صفا چیه..؟
همون حسی که وقتی رفتی تو سجده .. نفس که میکشی هوا بغض داره...
قلبتو تو سینت جم میکنی .. مثل بچه یتیمی که تنهاست توسرما
نگاه میکنی به اسمون
.
یه اه ه ه .. میکشی پلک پایین چشات پراز اشکه .
چشماتومیبندیو اشکات غلط میخوره میادو میاد تا برسه به لبت.
اون لحظه اسمش صفاست
لحظه ای که جدا میشی از این جسم خسته کننده..
انگار یکی دستتو میگیره میکشتت بیرون ازین باتلاق تن
خدایا دستمو بگیر.. نزار غرق بشم.. نزار....
هنوزم بارونت میباره با صفای من..
بهم صفا بده..نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ..
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ..
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست..
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
میشنوی صدای بارونو...
صداش مثل صدای مادر گرمو مهربونه
حتی عطرش هم مثل بوی چادرنماز مادر میمونه. انگار وقتی بارون میاد
خدا داره اونایی که صدای بارونو میشنون میبوسه ..
یه بوسه ی پراز عشق ،پراز وجود ،پراز احساس ،پراز معرفت...
خیس سرد ولی گرمو مهربون
انقدر مهربون که دلیل اشکهای من میشه...
ببار بارون همین امشب
که در اوج تمنایم
اونی که میگه رحمانم...
یه حسی تو دلمه .. نمیدونم چیه از کجا اومده ..
نمیدونم .. شاید همون دلتنگی باشه.
کاش الان یکی بود بغلش میکردم ..
اروم اروم چشامو میبستم میخوابیدم
دلم بغل میخواد یه بغل پاکو صمیمی
مثل بغل مادر
نمیدونم .. شاید دلم گریه میخواد
دلم میخواست الان دستامو گره زده بودم به پنجره فولاد امام رضا
اشک میریختم..
براش از تنهاییم میگفتم از بی معرفتیه ادما
از اونایی که واژه ی دوست داشتنو به لجن کشیدن..
اشک میریختمو التماس میکردم.. که منو تنها نزاره
خدایا میدونم که میدونی.. تو دلم چه خبره
میدونم یه روز عشقو به من میدی..
عشقی که پره ازگلهای سرخ.. پراز وجود تو..
نمیشه .. این زبون نمیتونه خواستمو بگه..
کمکم کن رویامو بسازم
خدایا کمکم کن تا به چیزی که هدف از خلقتمه برسم..
یه جایی نزدیکه تو..
پراز عشقو نورو گرما و امید...
اره دلم همینومیخواد
امروز هوا خیلی سرد بود
الان تازه از سر کار رسیدم خونه
خیلی خسته ام ولی ..
ولی انگار پراز احساسو شوقم
حرفی نیست..
.
فقط میخواستم بگم
حس خیلی خوبیه که تو یه جای تاریکو سرد نور شمعی که تو دست داریو با بقیه شریک بشی با کسایی که مثل تو قلبی تو سینه دارن که میزنه و بعضی وقتا بیتابی میکنه
ودلیل اشک میشه..
میخواستم بگم....
احساس میکنم بینمون هیچ فاصله ی نیست
میخواستم از احساسم بگم..
این که احساستونو دوست دارم