...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

نفس عمیق


دلم گرفته...


وای ی دلم..


یه حسی تو دلمه ..     نمیدونم چیه        از کجا اومده ..

نمیدونم ..   شاید همون دلتنگی باشه.

کاش الان یکی بود بغلش میکردم ..    

اروم اروم                     چشامو میبستم                            میخوابیدم

دلم بغل میخواد یه بغل پاکو صمیمی

 مثل بغل مادر

نمیدونم ..    شاید دلم گریه میخواد

دلم میخواست الان دستامو گره زده بودم به پنجره فولاد امام رضا

اشک میریختم..

براش از تنهاییم میگفتم        از بی معرفتیه ادما         

 از اونایی که واژه ی دوست داشتنو به لجن کشیدن..

اشک میریختمو التماس میکردم..        که منو تنها نزاره

خدایا میدونم که میدونی.. تو دلم چه خبره

میدونم یه روز عشقو به من میدی..   

عشقی که پره ازگلهای سرخ..    پراز وجود تو..   

نمیشه ..       این زبون نمیتونه خواستمو بگه..

                                                         کمکم کن رویامو بسازم  

خدایا کمکم کن تا به چیزی که هدف از خلقتمه برسم..

یه جایی نزدیکه تو..  

 پراز    عشقو    نورو     گرما      و امید...

 

اره      دلم همینومیخواد

بازم تو..


امروز واسم خیلی خسته کننده بود

رفته بودم دانشگامون..


 طبق معمول باید صبرمیکردم تا ساعت های بی مصرف تموم شه هو ولمون کنن بریم خونه.

امروز اصلا حال نداشتم       اخه یکمم مریض شدم بدنم خیلی ضعف داشت..

ساعت طرفای  2:30 بود که رسیدم خونه

نمازو که خوندم خوابم برد همون جا کنارسجاده ولوو شدم


یجوری بود حالم که فقط باید برات پیش بیاد تا بفهمی..


از خواب که بیدار شدم انگاردلم میخواست یکیو بغل کنمو با چشای نیمه بازتو بغلش چندتا نفس عمیق بکشم

تا دلم باز شه..

ولی من که کسیو ندارم..


دوست داشتم گریه کنم وقتی صورتمو میشستم اخه اینجوری اشکام با اب رو صورتم قاطی  میشد کسی اشکمو نمیدید..

نمیدونم چی شد که بی اختیار رفتم سمت قرانی که تو کمد اتاق تهییه بود


چسبونمش به سینم ..

اوردمش نزدیک صورتم ..      بوی چادر نماز مامانمو میداد.. بوی خاک کربلا که قاطی شده بابوی مشک..

ای خدا..       اشک ..                اشک..                 اشک

 

درشو باز کردم انگار خدا باتمام وجودش کنار من بود ..

انگار اومده بود منو اروم کنه..   منو..

 

بنام خداوند بخشنده و مهربان

وبرای ان بنگان نزد خدا ازهر نعمتی که بخواهند مهیاست.

که این پاداش نیکوکاران عالم است

تا خدا زشت ترین گناهانشان را مستور محو میگرداند

وبسی بهتر از این اعمال نیکشان به انها پاداش عطا میکند

ایا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟؟


ای حرفارو با منه گناه کار زد..   با منی که وقتی داشتم گناه میکدم منو میدید..


دیگه نمیتونم بنویسم

بازم...


بازم...

دلم گرفته.....
ای ی ی ی ی ی  خداااا..
اینجا تاریکه..              ولی توهستی عشق من..
تو هستی.. مثل خیسیه نشسته روگونهام

حی مینویسم حی پاک میکنم.. اخه چی بگم من از تو..

نمیدونم هرکاری میکنم میبینم نمیشه با این زبون حرفامو بریزم بیرون


ولی انگار تو میفهمی واژه های خیس چشمامو..

 

خدا اشکامو میبینه
که زنده میشه توچشمامورو
لبهای خشکم میمیره

یکی انگاری میدونه
که من شکستمو تنهامو قلبم
مثل یه پرنده ی زخمی میمیره

یکی انگاری میفهمه
چه داغه اشک دل تنگی
که تو شبها میریزه

دلم چقدر تنگه
خدا تنهام نزار تواین بیکسی دنیا
خواهشم اینه

دلم تنها نمیمونه
خدا یروز روح خستمومثل یه
 گل سرخ میچینه...