...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

دلتنگ بارون بودنت..


دباره من..

تو این اتاق ته خونه..      هم صدا با سکوت

و انگار غرق میشمو      این واژه ها از دیوار دلم لبریز میشه 

و اینجاست که فقط اشک..     میریزه هو این حس جاری میشه 

امروز تولدته   میدونم

پس میخوام این نوشته رو پر از اشک شوق کنم..

و دل تنگی..       دل خسته گیو      انتظار

میخوام این نوشته رو پر از عشق کنم      عشق به تویی که وارث همه ی دردو دل های قلب های خسته ای

تالا ندیدمت..   ولی انگار چیزی تو دلم هست که تورو از خیلی وقت پیشا میشناسه

حسی که تورو تو این عمق تاریکی  ،خاضعانه صدا میزنه

...

دلتنگ بارونتم  ... 

دلتنگ لحظه ی اومدنت

همون لحظه که خیلی ها فراموش کردنو من میدونستم که میای

چون فقط یک راه هست تا این غبار الوده که ما به پا کردیم بشینه     و اونم بارون ظهور تویه


روزی که بارونش با همه ی روزا فرق داره        یه بارون پر از عطر نرگس

و اون لحظه صورتمو رو به اسمون میکنم تا بارون به اشکهام برسه 


نگاه کن..     شدیم مثل زندانی هایی که توی سیاه چال انداخته شدن

سردو تاریک..           

و روزی که در این زندان باز میشه   تو مثل همون نوری هستی که از شکاف در به صورتم میتابه

چقدر زیبایی با اون قبای سبزو بلند

و دستهای مهربونت اغوش همه ی تنها های عالمه     و تو همه ی اشکای تنهایی رو پاک میکنی

..

نگاه کن..     ببین که چقدر میون قلب ها  فاصله هست      و همه چیز اینجا دنیاییست

پول دنیایی..     ظاهر دنیایی..      واین دنیا شده مثل باتلاقی که عشقو درون خودش فرو برده

..

میدونم منم خوب نیستم ولی تو که تنهایی هامو دیدی

پس پا بذار به خلوت قلبم..          و نذار تا عشقو گم کنم و این چیزیه که با چشای خیس ازت میخوام

منو همنفسهامو تو این سیاه چال تنگو تاریکو سرد    تنها نذار

به امید روز اومدنت


تولدت مبارک

..

دوست دارم


نظرات 5 + ارسال نظر
رها پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:57 http://www.raha-10.blogfa.com

سلام خوبی ممنون که سر زدی با نمک امید ارم بشناسی گفته بودی وبلا گ نداری خوب حالا زیاد مزاحمت نمی شم

نه بابا مراحمی

مهسا شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:03

ما اهل دلیم اشاره را می فهمیم/رازشب پرستاره را می فهمیم/با پنجره های بسته عادت داریم/باهرچه دل شکسته نسبت داریم...

قشنگ بود مهسا..
ممنون

مرسده پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:14 http://www.mersedess.blogfa.com

آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــم...[گل]

اومدم

دریا پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:58 http://azjensebaran.blogsky.com

میخوام بنویسم نمیتونم.........
شما همه چیزو گفتید.......
و چقدر قشنگ گفتید.....
امشب اذان مغرب اذان بود......زمزمه های عاشقانه بود که با هر الله اکبر به گوش جان میرسید....و من خالصانه بودنش رو در این دنیای وانفسا آرزو کردم....
شما چشمتون وقت نوشتن خیس شد و من وقت خووندن.........
خیلی زیبا بود...
امروز چندبار بهش تبریک گفتم....
اینجا هم میگم....عزیزتر از هر چه هست بودنت مبارک....

ممنون دریا خانم..
ممنون از حس قشنگو اسمونیت...
حس نزدیکی هست اینجا بینمون
حس خوبیه..

صبا پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 00:56

سلام
راستش نوشتهات اینقدر به حال و هوای قلبم نزدیک که الان فقط اشک آرومم میکنه.
ممنون از این همه زلالی.
ممنون از آرامشی که منتقل میکنی.
سانادی.

سلام
اگه اشکی ریخته میشه از زلالی قلب خودته
منم ممنونم از این که زلالی قلبتو با من شریک میشی
..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد