...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

دریاچه ی اب های نقره ای..


دوست دارم تو این پست سکوت کنم          سکوتی پر از دکلمه

فقط...            دلم برای اون روزا تنگ شده..           اون روزا که همه چیز یا صورتی بود یا ابی

اون روزا که تمام کینه های تو قلبمون با یه زبون در اوردن پاک میشد

اون روزا که باهم دست علی میدادیم تا پیش هم بمونیم

و همه چیزمونو به هم میدادیم حتی با ارزش ترین چیزامونو  (لواشک . الوچه دیش دیش. پفک .نوشمک ...)    اون روزا که دوست داشتیم خدارو ببینیم


آنه ! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت

وقتی روشنی چشمهایت ، در پشت پرده های مه آلود اندوه ، پنهان بود.

با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ، از تنهایی معصومانه دستهایت

آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت ، و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات ، حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟

آنه ! اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری ، در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی ، و آینک آنه ! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار تو


برای دیدن ودیو بعد از پلی کردن یکم صبر کنید تا بارگذاری بشه- i love all



نظرات 11 + ارسال نظر
رها یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:08

ای بابا رضا تورو خدا بهم بگو املاتو چند میگرفتی تو دبستان خواهش میکنم بگو
راستی آجیامون خوب انشا مینویسن خیلی با احساسن ولی من تا زمانیکه یادمه چون اصلا تو نوشته هام احساس نبود همیشه انشا میفتادم

به جون خودم جدی بگم
من همیشه از املا بدم میومد فک کنم تا اخر عمر باهاش مشکل دارم
تو درساس مفهومی قوی ام
چطور مگه غلط املایی داشتم مگه

دریا چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 14:08 http://azjensebaran.blogsky.com

سلام
مرسی از حضورتون...
خیلی خوشحال شدم...
بله دیدم
ممنون

سلام دباره..
دیگه بعدامتحانا سعی میکنم زود تر اپ کنم

دریا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 19:11 http://azjensebaran.blogsky.com

سلام
اومدم به وبلاگتون اما پست جدیدی نبود
بعدشم اینکه نظرم هم تائید نشده بود.....
من لینکتون کردم.....
انشالله با پستهای جدید و زیبا حضور داشته باشید....
موفق باشید

سلام دریا خانم
امروز اگه خدا بخواد یه پست میذارم
ببخش درگیر امتحانا بودم الان همه رو تایید میکنم
منم لینکتون کردم ..

هستی سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:03

سلام رضا خوبی چه خبرا میبینم که حسابی کارو بارت گرفته اصلا انگار یادت رفته که هستی نیست اکشال نداره من به بزرگی خودم میبخشمت

سلام هستی..
نه بابا چه کارو باری تا دیروز امتحان داشتیم
خوب شد که بخشیدی والا من با این وجدان درد باید چیکار میکردم

مارال سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:39

میخواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که پدر تنها قهرمان بود عشق, تنها در آغوش مادر خلاصه میشد بالا ترین نقطه ی زمین شانه های پدر بود بدترین دشمنانم, خواهر و برادران خودم بودند تنها دردم, زانو های زخمی خودم بود تنها چیزی که میشکست, اسباب بازی هایم بود...

سلام..وب خیلی قشنگی داری.....
دلارام اینجا روبهم معرفی کردوگفت خودشم هست ولی الان نمیبینمش!!!!!!

سلام مارال خانم
اره دلارام تو پستای قبلی بود ولی منم تو این پست ندیدمش..
امیدوارم ازین جا لذت ببری..

دریا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:54 http://azjensebaran.blogsky.com

سلام
چقدر زیبا بود...
این چیزایی که گفتید رو من الانم خیلی خیلی دوست دارم
نوش جونتون...
مطالبتون خیلی زیبا و عمیقه
از خوندنشون خیلی لذت بردم...
لینکتون میکنم حتما...
موفق باشید

سلام دریا...
ممنون از این همه لطفو احساس
میخوام بدونید که با خوندنش حستون میکنم..
ممنون ازحظورت
شما هم موفق باشید

هاله پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:20

سلام رضا مثل همیشه عالی بود .
کاش میشد در کودکی میماندیم تا گریه هایمان فقط برای زخمی شدن زانو هایمان باشد .

سلام تو خوبی..
ممنون قشنگ بود..

مهسا پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:00

منم میخواااااااااااااااااااااام اخجووووووووووووووون دیش دیش تنهایی میخوری؟؟ راستی مرسی که موزیکو عوض کردی.نازه دوس دارم

به تو که نمیدم دلت بسوزه...

مهسا پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 00:55

آنه هم نشدیم که به ما بگویند:"آنه تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت"...

اره..
سیندرلا هم نشدیم لنگه دمپاییمون گم بشه بعد یکی پیداش کنه باهاش ازدواج کنیم

سپیدبال یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 17:19

سلام...چطوری؟
قشنگ بود..حسابی نوستالوژی شدم..!!
یادمه اونموقع ها به آنه حسودیم میشد که چطور یه جای به اون قشنگی زندگی میکنه و اونهمه انرزی و خلاقیت داره..........

سلام ممنون تو خوبی
اره خداییش کنار خونشون جنگل بودکنار اون دریاچه دیگه فقط کباب کمه

سارا شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:50

خیلی خییییییییییییییلی قشنگ بود احساساتم جریحه دارشد یه لحظه/ راستی تا جایی که من یادمه اون موقع ها دیش دیش نبود

منم خیلی دوسش دارم..
راستشو بخوای دیش دیشو من الان میخودم
خیلی خوشمزه هست
اول زبونتو میاری بیرون
بعد که میمالی روش
وای دلم خواست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد