...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

...


امروز...              چیزی تو دلمه که منو باز کشونده اینجا

باز برای تو مینویسم..

برای تو که موندنی هستی پیشم      تویی که همه چیزمو میدونی

نمیدونم اصلا معنی داره یا نه؟؟

این که این کلمه هارو بچینم کنار هم تا بخوام از تو بگم

تورو باید با واژه های خیس صدا زد...    

دباره مثل همیشه خوردم زمین...         و انگار کسی جز تو نیست که بلندم کنه منوتو اغوشش اروم کنه

دباره غبار این شهر کثیف نشسته رو دلم..        و کسی جز تو نمیتونه با بارون عشقش این غبارو بشوره

و انگار تو همیشه هستی..    ولی من نیستم

..

چیزی ندارم بهت بدم..   جز اشک

اشکی که داره فریاد میزنهو میگه         میدونم بدم ولی تنهام نذار 

و تو هر بار که گناه میکنم اونجا حضور داریو میبینی..    و من بی معرفت باز ادامه میدم

...

ولی تو باز میبخشی..       باز میای تو قلب حقیرمو بهم اشک میدی      اشکی که شوریش مثل عسل شیرینه


التماس خیس چشمامو ببین  

خدایااااااااا

تنهامون نذار  تو این جنگل پر از گرگ     خودت چراغ این راه تاریکو پر پیچو خم باش

.

روزی این سفر کوتاه تموم میشه..         ومن بر میگردم به اغوش تو

ای مهربان ترین مهربانان

...