...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

...


موزیک وب

امشب ازون شباست..   ازون شبا که دلت میخواد بری تو یه جاده ی بی انتها و قدم بزنی

قدم بزنیو قدم بزنی     تا خسته شی و بعد خیره شی به ستاره هاو بغض گلوتو بگیره

و ازون جایی که جاده ی بی انتها نداری یهو میزنه به سرت که بیای لبتابو روشن کنیو بیای تنها جایی که ارومت میکنه و خودتو خالی کنی..

..

نمیدونم میخوام از چی بنویسم       فقط میخوام بنویسمو این بغض شکسته شه

شاید واسه پرنده هایی که غمگینن..    یا واسه گرسنه هایی که امشب به سختی میخوابن

یا شایدم واسه خودم


اره..      فک کنم این نوشته واسه قلب تنهای خودمه..

واسه اون حسی که منو امشب محکم بغل کرده      و بهم میگه اشکاتو بهم بده 

انگار همین دیروز بود که چشامو باز کردمو دیدم دارم تو بغل مامانم گریه میکنم    همون روزی که از دنیا فقط یه مادرمو میشناختم

ثانیه ها و لحظه ها گذشتنو من الان اینجام...

میون این همه ادم   

ادمایی که وقتی سوار مترو میشی فاصلشو باهات در حد صفر میشه     ولی نصبت بهشون بی اعتنایی و اونا هم همین طور

..

هیچ کس خبر نداره کسی اونجا بهش چسبیده تو زندگیش چقدر دردو مشکل داره و اصلا برای کسی مهم نیست

و هر کس سرشو میندازه پایین..   دنبال خودشو هر چیز که مال خودشه

و ما الان انسان های متمدن این دنیا هستیم

...

انگار داریم از خدا دور میشیم و همه مون پر شدیم از دردو مشکل..      و از همدیگه هم فاصله گرفیم

امشب قلبم خسته است..

دلم میخواست وقتی بارون میومد مردم میریختن بیرونو صورتشونو میگرفتن سمت اسمون و یا هر بچه ای میدیدن بهش پول میدادن تا بره بستنی بخره

میخوام این نوشته رو با اشکام به نور پیوند بزنم

یه چیزی تو قلبم هست..     چیزی که بهش ایمان دارم و میخوام اونو امشب با تو شریک بشم

روزی دلیل این اشک ها از سوی اسمون به زمین میادو این فاصله هارو برمیداره

روزی که همه ی قلبهای زیبا به هم میپیوندنو یکی میشن

روزی که شک ندارم بارونیه

..

تا اون روز..      اینجا      دستای تنهاتو محکم میگیرم

و اشهامو باتو شریک میشم و تورو همنفس صدا میزنم

و کنارت به اسمون ابی تکیه میکنم

 

پس تا اون روز هم نفسم بمون

چون اینجا خیلی تنهام

...



نظرات 7 + ارسال نظر
آوا دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:24

سلام به نویسنده لحظه های بارونی
نمیدونم چرا وقتی دلنوشته هاتو می خونم ی احساس دل گرمی دلتنگی تو همین مایه ها بهم دس میده
میدونی فک کنم چون تو همه دل نوشته هات می تونم اون تنهاییه خاصو حس کنم
میگن عشق زایده تنهاییه...
و تنهایی زایده عشقه ...
تنهایی به این معنی نیس که یکی بی کس یا کسیو دورو برش نداشته باشه
اونی که هیچ نیاز پیوستگیو کششی تو خودش حس نکنه
حس نکنه که بلخره باید درونشو وصل به ی جایی ...
فک نکنم تنها باشه
برعکس تنها اونیه که این حسو این اتصالو
با تمام وجودش درک کرده باشه ...
و بعد حس کنی ازون جدا افتادی
حس کنی بریدیو تنها موندی با اینکه تو انبوهی از جمعیتی
واقعا نمیدونم بعضی وقتا جملات کلمات بی معنی میشن شایدم ظرفیت ما پر شده
اره از خیلی وقت پیش دیگه برامون ظرفیتی ...
حالا دقیق می تونم این جمله رو درک کنم که ادم باید بشینوو به حال خودش گریه کنه .
خب دیگه رسم همینه !
ارزو میکنم تو هر لحظه از زندگیت
این حس تنهاییه خاصو کنارت داشته باشی

سلام..
ممنون بخاطر احساس زیبات...
خیلی زیبا نوشتی اوا خانم
دیدن این احساس ها و زیابیی ها نشون از نوریه که تو قلب ذلالو اسمونیه خودتونه
امیدوارم شما هم این زیبایی رو همیشه تو قلبتون داشته باشید

هستی شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:32

,علیک سلام باز که یادت رفت سلام کنی شما خودت و قاطی بگو مگوهای هستی و خرزو نکن داداش رضا خودمون حلش میکنیم

سلام..
اهان باشه.. ببخشید خودمو انداختم وسط حرفاتون

سپیدبال شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:33

تو تنها نیستی..................................
بین قلبای ما فاصله ای نیست....

ممنون....
این همون چیزیه که بهم ارامش میده...
این که تو هم حس کنی بینمون فاصله ای نیست

دریا شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 http://azjensebaran.blogsky.com

بسیار سپاسگزارم...........

هستی جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:40

وای ببین برادر رضا چه کرده همه اون چیزایی که نه با دستت بلکه با قلب مهربونت نوشتی یه حس خوبه امیدوارم این حس خوب همیشه باهات باشه همنفس من

سلام ..
مثل همیشه تو هستی هستی
ممنون بخاطر بودنت..

سروه جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:13

سلام امشب حال منم بد بغض دارم.امان از بغضی که........حست مثل شیشسو تمیز واسه همین غبار غم خیلی سرع روش معلوم میشهوولی مهم نیست چون خیلی زود با بارون شوق پاک میشه ایشالا.ممنون از حس پاکت و از موزیک زیبات

سلام..
ممنون از لطفت.. منم این اهنگو خیلی دوست دارم

دریا جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 http://azjensebaran.blogsky.com

سلام
از خوندن این متن نمیدونم که واقعا چی بگم.....
انگار همین الان این متن رو خودم نوشتم.....شاید مترادفشو....هم معنیشو.....شاید با یه زبون دیگه.....
اما به اندازه دست نوشته ی خودم میتونم این مطلب رو درک کنم.....
چون همین الان داشتم دقیقا همین متن رو مینوشتم.....
فقط کلماتش کمی فرق میکرد.....
بعد گفتم به وبلاگها نگاهی بندازم که این همونوبلاگه و اولین متنش انگار دست نوشته ی خودم بود.....وبرلم خیلی جالب بود.....براهمین به شدت این متن رو درک میکنم.....
زیبا و پرمفهوم....یه بار نظر نوشتم و نت قطع شد
دوباره نوشتم.....
وبلاگ زیبایی دارید....
مطالبتون بسیار زیبان....
بهترینهارو براتون آرزو میکنم....
روزگارتون بی اندوه.....

سلام..
ممنون دریا خانم از این همه احساس ..
دلیل این همه نزدیکی بین نوشته هامون همون چیزیه که من همیشه اینجا نوشتم
این که بینمون فاصله ای نیست...
تو هم وب زیبایی داری و نوشته هات دریایی هستن
ممنون بخاطر احساس پاکت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد