...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

...

امشب خوب نیستم ..           جز اینجا چیزی بهم ارامش نمیده

باز منو این دفتر سپید

اومدم تا تنهاییمو با این واژه های تکراری شریک شم

فقط اینجا               منو..            تو..                وخدا


انگار سکوتو تاریکی این اتاق شده جایی واسه قایم شدن دردای من..

کلمه ها رو دباره کنار هم میچینم...      دباره چنتا واژه با خیسیه زیر پلک


نمیدونم اسمش چیه

اصلا نمیدونم این حس خوبه یا بده

فقط میتونم بگم که دوست دارم هر پنج دیقه نفس عمیق بکشم

.

شاید مثل پرنده ای که تو یه قفس اسیره ولی به قفسش عادت کرده

و یه لحظه به خودش میادو حس میکنه..       چقدر سخته نفس کشیدن تو این قفس

دلم میخواد پرواز کنم..      

با صورت خیسو پر از اشک       برسم به دم خونه ی خدا      با بالهای خسته

و اون درو باز کنه...        و اغوشش تمااااااااااام دردامو تبدیل کنه به عشق

امشب انگار این جا برام شده یه سلول انفرادی    

و من دل خسته نگاه میکنم به درو دیوار این زندان و بیشتر تو خودم فرو میرم..    

اصلا من اینجا چیکار میکنم..      میون این دیوار های بلند

کاش امشب بارون بیاد....         

میخوام زیر بارون صورتمو رو به اسمون بگیرم        حس میکنم قطره های سردش منو خواب میکنه

دیگه نمیتونم بنویسم   

خدایااااا       تنهام نذار میون این دیوار های بلند

بهم ازین قطره های پر نور بده تا راه تاریکمو روشن کنم

و خودت پر پروازم باش تا اغوشت

...

نظرات 15 + ارسال نظر
دریا جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:39 http://azjensebaran.blogsky.com

بسیار زیبا............بسیار با احساس.......
اونقدر احساس...که اگه رو دفتر مینوشتید جوهر نبود که مینوشت !احساستون بو که رو کاغذ رنگ میگرفت....
و حالا که اینجا مینویسید....جوهری نیست...کاغذی نیست....اما احساسش نابه....ناب ناب....و میشه حسش کرد.....از این که بی ریا و صادقانه مینویسید میشه کاملا درک کرد واژه هاتون رو......
زیبا بود....
امیدوارم همیشه بی اندوه باشید..........

این زیابیی زیبایی قلب خودتون هست که شاید تو این ایینه دارید تماشاش میکنید..
مثل دریا پر هستید از چیزای خوبو انرژی مثبت
براتون از خدا چیزای خوب میخوام

آوا جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:00

با اشک و شعف مینگرم و انگار کسی در دلم می خواند

اگر تنهاترین تنهاها شوم باز تو هستی !

آرى تو که از پدر و مادر بر من مهربان‏ترى!
اى عزیز ماندنى!
اى ناب سخت‏یاب!
تو یگانه شاهد شریفى بر لحظه لحظه‏هاى رنج من!
اى خوب خواستنی!
اکنون دستان دردمند و نیازمند خویش را
بر آستان نیلوفرینت مى‏گشایم
و از تو
براى همسایه‏مان که نان ما را ربود
نان!
براى یارانى که دل ما را شکستند
مهربانى!
براى عزیزانى که روح ما را آزردند
بخشش!
و براى خویشتن خویش
آگاهى
عشق و عشق و عشق
مى طلبم

خییییییییییییلی
قشنگو دل نشین بود
ممنون...

هستی جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:33

چرا میزنی

خوب میکنم..
چوب من گله هر کی نخوره خله

مرسده سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:23 http://www.mersedess.blogfa.com

شُده ام مُعادِلـﮧ ے چَند مَجهولــے

این روزـهـآ...

هـےچ کَس ...

اَز هیچ رآهـــے...

مَرا نمـــےفَهمَد!!

چه جالب
معادله چند مجهولی هم حل میشه ولی گاهی خیلی سخت

مرسده سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:22 http://www.mersedess.blogfa.com

بــُغض هآیت رآ بـَرآی خودَت نـِگه دآر

گـآهی وَقتـــهآ سَبــُک نـَشـَوی...سـَنگین تــَری

ممنون قشنگ بود ..

هستی سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:36

یه حرکتی از خودت نشون بده بلکه بالاش باز شد

خوب کلید کردی ها
باشه دیگه..

هستی سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:34

یه حرکتی از خودت نشون بده بلکه بالاش باز شد

باشه..

سپیدبال دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:30

اینجا که همه دلشون گرفته...
منم بهشون اضافه کن...
منتها یه کم بیشتر...گرفته تر...

اینجا ارامشی بالاتر از دلتنگی نیست

deltangi دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:21

سلام منم امشب خیلی دلم گرفته اشکام صورتموخیس کرده دلم آغوش خدارومیخوادخیلی خسته ام قلبم خیلی بیقراره.

میبینی چجوریه..
با هر بار پلک زدن اشک بیشتر میشینه روصورتت
و انگار همین کافیه واسه اروم شدن

مهسا یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:05

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد/

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد/

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من/
که بغض آشنای ابر گریه می خواهد/

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم/

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد/

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی/

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد..

قشنگ بود ..
مثل همیشه
ممنون..

مهسا یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:53

در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند،

و در آشکارا

از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.

شاید این است دلیل تنهایی ما..

"دکتر علی شریعتی"

اره واقعیت داره ..
ممنون قشنگ بود

بهناز یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:24 http://sokuteshab90.blogfa.com

سلام
این روزا نمیدونم چرا منم همین حس رو دارم همش دلم میگیره ایشالله خدا به هممون کمک کنه

خدا کمکمون کنه...
باید خودمونم یکم حرکت کنیم و ازین روزمرگی خارج شیم

هستی یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:51

وای یه حسی بهم میگفت تو این پستت یه پرنده ای مرغی چیزی هست

اهوم..
دیدی بود..
ولی چه فایده وقتی بالاش بسته هست

مرسده یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:29 http://www.mersedess.blogfa.com

ممنون که اومدی.

خواهش

صبا یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:19

salam refigh mano to ham dardim to in hes to in gham manam delgiram reza ghashange ke in vajeharo intor kenare ham michinio beheshon azemat midy in vajeha nistan ke hese toru bayan mikonan balke hese toe ke be ona vaghar mide refugh

سلام رفیق..
ممنون دوست اسمونیه من
میخوام بدونی که توهم تو افزودن ارزش این وازه های شریکی
چون وقتی میخونیشو احساستو باهاش پیوند میزنی ارزش مند تر میشه
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد