...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

تنهایی...


امشب تنهام ..

هیچکی خونه نیست    منمو یه یخچالو یه لبتاب.. 

دلم خیلی گرفته ..   

کاش یکی بود الان بغلم میکرد..      یکی که تنش بوی عطر یاس میده

یکی که همه چیزو از تو چشام میخونه.

یکی که بغض تو گلومو قبل از این که بشکنه حس کنه بعد منو محکم بغل کنه فشارم بده تا بغضم بشکنه 

یه حس خیلی قوی بهم میگه تنها نیستم ..

شاید خدا اینجاست

اخه هر وقت میاد پیشم اشکام یه جور دیگه میریزه

منو تنها نداریااا    میدونم تنهام نمیذاری 

تو التماس چشای خیسمو فهمیدی..

.

سکوت خونه رو برداشته..     دلم صدای بارونو میخواد

صدای بغض ابر که میشکنه

منم مثل دیونه ها برم بیرون ...

تو کوچه تنها       صورتمو بگیرم زیر قطره های سردش

چشامو ببندم              اشکام از گوشه ی پلکم بزنه بیرونو با بارون قاطی شه


خدایا تو این شب تاریک بهم نور خودت بده        چراغ راه تاریکم باش

میدونم یه روز یه یار از اسمون بهم میدی

.

همونی که پر پروازم میشه               تا خودت

همونی که باهاش ازین جسم بی ارزش جدا میشم

اینجا نیست ولی حس میکنم بغلم کرده 

دستاشو حلقه کرده دور تن خستم ..      منم اروم اروم داره خوابم میبره


شب بخیر همنفس من..



نظرات 13 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:55

متنت ایهام داشت خوشم نیومد مخصوصا با اون عکس زشتی که گذوشتی راستی چرا همه منتقدای وبلاگت خانومن!!!!!!!!!!!!!!!!!

راستشو بخوای نمیدونم چرا همشون دخترن
شاید چون پسرا اکثرشون زیاد با احساسات رابطه ی خوبی ندارن
بر عکس شما دخترا
اما اینجا بار چندمه این سوال پرسیده میشه
این جا جنسیت مهم نیست
نوشته های من برای قلب های تنهاست فرقی نداره که تو جسم یه پسر باشه یا یه دختر

ممنون از انتقاد سازندت

آوا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:30

سلام خوبی؟ نمیدونم بگم شب بخیر یا روز بخیر ولی فلا رنگش به شب می خوره پس شبت پر از ستاره
دعا میکنم فقط نگا شو ازمون بر نگردونه چون اونقدی مهربون هست که تنهامون نزاشته تا حالا . وقتی داشتم نوشتتو می خوندم با خودم گفتم راستی باید با چه رویی برم پیشش بخوام که فاصلم با هاش اونقدی شده که تا مشکلی برام پیش نیاد نمیرم سراغش اینکه خودش میگه تو خودتون باید پیدام کنین که من فک کنم خودمم نشناختم اگه می شناختم ... کاش بدونه چقد دلتنگشم کاش بدونه که میدونم میدونه چون باز هوای یکی مثه منو داره یکی مثه من که تا دلش نگیره نمیره بگه بهش بیا مثه همیشه پیشم بیا که بی تو نمی خوام باشم راستی بهتره تو برای من دعا کنی شاید تو مثه من پیشش خجالت زدش نباشی
خدایا صدای گریه هامو میشنوی که از رگ گردن بهم نزدیک تری میدونم میشنوی فک کنم فقط با کلمه ها بازی کردم نمیدونم ولی حالا حالم بهتره
بازم ممنون واسه این احساسی که تو نوشتهات میزاری
اهنگتم خیلی قشنگو ملایم

سلام اوا..
میخوام خیلی ساده جوابتو بدم...
اینجارو پر از نور کردی اوا
با اشکای قشنگت به نوشته هام ارزش دادی
این حس.. خیلی بزرگتر از اونی هست که بشه تو این کلمات حقیر جاش داد
ولی میخوام بدونی که میفهممش
بی اندازه اشکات قشنگه...
مراقب خوبیهات باش دوست اسمونیه من
برای منم دعا کن تو شبای پر ستارت
تو لحظه ای که دستای گرمش گونه هاتو نوازش میکنه..

مهسا شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 16:36

به یادت ارزو کردم که چشمانت اگر تر شد به شوق ارزو باشد.. نه تکرار غم دیروز..

قشنگ بود مرسی

مهسا شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 16:34

مثه همیشه پره احساس.. ادم کم میاره.. من اصلا هیچی نمیگم.بخدا قبل اینکه بخونم حس میکنم چی نوشتی..

بخاطر همین همنفسید دیگه

مارسا شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:23

سلام به داداش گلم اقا رضا
خوبی داداش
قلمت عالیه جدی از رو نوشته هات میشه فهمید چه دل پاکی داری که الان تو این دوره زمونه کمتر ادمایی پیدا میشن که حال همچین حرفاایو داشته باشن لب مطلب امروز نشستم همه پستاتو یکی یکی نگا کردم اخه تازه با وبلاگت اشنا
شدم جدی حال کردم چون دلنوشته هات بویه عشق میده عشقی که پیداس همیشه کنارت حسش میکنیو نمی خوای تنهات بزاره که میدونم هیچ وقت تنهامون نمیزاره
فقط می خوام یه چیزی بگم که نمیدونم دوس داری یا نه ولی نه میگم یخورده نوشته هات با عکسایی که میزاری تناقض دارن نمیگم قشنگ نیستن نه ولی راستشو بخوای یخورده زیادی دخترونن البته امیدوارم داداش گلم از دست این داداش شیطونش دلخور نشه موفق باشی داداشی با خودتم نگو کی نظر تو رو خواست

سلام دااااااااااااااااااااادااااااااااااااااااااااااااااش
خیلی خوشحالم اینجایی
دادا در مورد عکسا من زیاد سرچ میکنم ولی همهی عکسا انگار دخترونه هست
ولی با نظرت موافقم یکم بیشتر تو انتخاب عکسا دقت میکنم
فدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااات

آوا جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:00

دوباره سلام راستی یه چیزی یادم رفت بگم شاید جالب باشه داشتم اهنگ کجایی رو گوش میدادم که وارد وبلاگت شدم دیدم تموم شد رو رپید نزاشته بودم ولی دیدم باز داره می خوندش تا دیدم توم گذاشتیش تو وبلاگت راستش می خواستم بفرستمش برات که دیگه خودت دست پیش گرفتی خیلی خوشم اومد جدی خیلی با سلیقه ای تو انتخاب اهنگای وبلاگت در کل کارت خیلی درسته

سلام دباره به اوا خانم
ممنون
باز اگه اهنگی دوست داشتی بگو میذارم اگه الانم هستی تا چند لحظه دیگه اهنگه وبو میخوام عوض کنم

زهرا-ایدا جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:49

سلام رضانمیدوم یادت اومد یا نه منو میشناسی یا نه نگو بیمعرفتم چند بار دیگه اومدم ولی چیزی ننوشتم واقعا که شاعری بهت حسودیم میشه

این حرفو نزن
اگه نوشته هام برات قشنگه بخاطر قلب پر احساس خودته

آوا جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:26

سلام خوبین
حالو احوال خوش میگذره ؟
خیلی قشنگ نوشتی مثه همیشه که راستش هر وقت میام نوشتهاتو می خونم قبلنم گفتم یه حس عجیبی بهم دس میده که نمیدونم ینی نمی تونم مثه تو رو کاغذ بیارمش راستی جاتم خالی بارون داره اروم میباره باید بشنوی صداشو اینجا یه حالو حوای عجیبی داره که فقط می تونم بگم خدایا خیلی دوست دارم خیلی چون وقتی کنارم حست میکنم یه همچین حالو هوایی دارم کاش هیچ وقت فراموشم نکنی کاش هیچ وقت دلتو نشکنم ای مهربون ترینم خودمم نمیدونم چی نوشتم ولی هرچی بود حرفای دلم بود بازم ممنون که حداقل با خوندن نوشته های توم که شده یادش میوفتم از ته دلم ارزو میکنم یه همچین لحظه هایی رو تو زندگیم بیشتر داشته باشم.

سلام اوا خانم
ممنون از این همه احساس قشنگ
نوشته های تو هم به ادم ارامش میده خوشحالم که باز اینجا میبینمت
واقعا حس میکنم که بینمون فاصله ای نیست
مراقب خوبیهات باش
دوست اسمونیه من

هستی جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:01

یه ماشین ظرفشویی بخر تا بیام ظرفارو بشورم یخچال چی سالمه هنوز

ماشین ظرف شویی بخرم که خودش میشوره
اره یخچال سالمه
فقط نمیدونم چرا این چند وقته خونه پر مورچه شده...

FaATeMe جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:41 http://fateme.blogsky.com

میگن پسرارو تو خونه تنها نذارید!

کی میگه؟؟

FaATeMe جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:26 http://fateme.blogsky.com

میگن پسرارو تنها نذارید تو خونه!

پسرارو خونه تنها بذاری چی میشه مگه ؟/

هستی جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:06

تویی و یه یخچال وای چه شاعرانه فقط بپا این یارو یخچالرو میگم کار دستت نده متنت مثل همیشه احساس قشنگت و نشون میداد

اینارو ول کن بیا ظرامونو بشور...
خونه رو منفجرکردم

آتوسا جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:58

در زمین عشقی نیست که زمینت نزند
همنفس آسمان را دریاب...
حالم از خودم و هرچی عشقه بهم میخوره
سر بزن

تو باز یه چیزی شده خفن ..
الان میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد