...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

با تو مرگ هم زیباست...

 

 

چند روزپیش رفته بودم قبرستون محل.. 

 اونجا زیاد میرم بهم ارامش میده... 

 

نفس که میکشی بوی خاک گلاب خورده مشامتو پر میکنه.. 

تو همون حال صدای ناله ی مادری که سرخاک بچش زجه میزنه... 

اشکاتو لبریز میکنه 

 

نمیدونم چرا..؟ بااین که همه اونجا گریه میکنن انگاربهترین جا رو زمینه 

نشسته بودم کنار جدول داشتم فاتحه میخوندم که نگاهم جلب یه دختر تنهاگوشه ی قبرستون شد.. 

نشسته بود سر قبر باباش       چادرو انداخته بود رو سرش 

ولی اشکاشو رو گونش میشد دید... 

 

تنها..       اروم..     بی صدا.. 

 

اره بیصدا فریاد میزد.. 

نمیدونم اصلا چجوری میشه اون لحظه رو با این کلمات حقیر به تصویر کشید 

دیگه چیزی نمیگم انگار پاره ای از قلبم کوشه ی قبرستون جا مونده..

اشکاش بامن حرف میزد.. 

این شعرو واسه اون گفتم

              

               چشمای ابیش وقتی گریه میکرد

                

قلب کوچیکش وقتی زجه میزد

 

 یه چیز مثل حس لطیف دعا   

      

              خدارو زیر لب زمزمه میکرد                

   

  اشک تو چشای خسته و پرازغم    

            

بغض تو گلوی دختر بی همدم

 

میشد شنید شکستنه قلبشو

 

این زخم انگاردیگه نداره مرهم 


عکس بابای مهربون روی سنگ

 

همه پوشیدن لباس تیره رنگ

 

دستای گرم و مهربون زیر خاک

 

دل تنهای دخترک شده تنگ

 

غریب و بی صدا اروم نم نم

 

اشک میغلتید روگونه مثل شبنم

 

دلش میخواد پر بکشه از اینجا

 

ولی انگاری که بالاشو بستن

 

چشمای ابیشو به اسمون دوخت

 

اشکوغمو درداشوبه نورفروخت

 

دستای سردوبی رمق برد بالا

 

مثل یه شاپرک تونورشمع سوخت

 

یچیزی مثل عشق مثل بوی یاس

 

نشست تو قلب تنهای پراحساس

 

میگه بابام تو قلب من زنده است

 

گرمی دستای بابام از خداست

نظرات 5 + ارسال نظر
سلام سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:17 http://www.yakob.blogsky.com/

سلام من تو رو لینکیدم به اسم صدای خسته ی بارون
تو وبلاگمو به اسم دانشجو بلینکان

قوی سفید دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 17:33

سلام دوباره..
شعر قشنگی بود...
میدونی یه مقدار این شعرو به خودم گرفتم..!!
اخه منم سر خاک بابام همینطوری میشم..!!
ممنون دوست گلم..

خدا وقتی ما انسانهارو افرید از روح خودش درون جسم گلیو بی ارزشمون دمید روحی که بعضی وقتا دلیل دلتنگی مونه ..
روحی که محبتو گرمارو به دستامون میده ..
روحی که گاهی چشمامونو خیس میکنه..
اونی که منو سوار دچرخش میکرد.اونی که واسم بستنی میخرید.یا صورت تیغ تیغیشو میمالید به صورتم جسم نبود اون تیکه ای از روح خدا بود توجسم بابام
اون روح تیکه ای از خداست هیچوقتم نابود نمیشه..
واسه همین تیترشو گزشتم /باتومرگ هم زیباست/
بابای شماهم زنده هست...
بابای منم رفته سفر خداجفتشونو رحمت کنه..

MojtabaMax دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:40 http://alonemax.blogsky.com

سلام من تو رو لینکیدم به اسم صدای خسته ی بارون
تو این منو به اسم ...:::تنهایی:::... بلینک...بای...

ساناز یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 21:01 http://alone111.blogsky.com

سلام عزیزم
مرسی که اومدی پیشم
توام وبت خیلی نازه
بازم بیایا منتظرم

باسه

کاوه یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 http://www.eshgheaval.blogsky.com

ندانستم تو هم چون من پریشانی و بی تابی
تو هم عاشق شدی و مثل من شب ها نمی خوابی !

اگر چه نیستی ردّ تو در چشمان من جاریست
شهابی بودی و رفتی ، نمی تابی و می تابی !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آهنگ وبلاگتم قشنگه و دلنشینه، درست مثل حرفات
مرسی از حضور سبزت..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد