...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

مهربون من..


خسته ام.. 

دلم میخواست الان تو حرمت بودم.

این بغض کهنه رو باز میکردم..         

تا تو این اشک های بیقراری غرق میشدم..            

دلتنگم..    

تو بیقراریو خوب میفهمی..          توعاشق قلبهای بیقراری....

تو عاشق پاک کردن اشک های بیقراری هستی..

تو عاشق سر زدن به دلهای پشیمونی..  

من با گناه قلبمو تاریک میکنمو تو..       در این اتاق خیسو تاریکو ترسناکو باز میکنی و این کودک گریونو در اغوش میگیری..

چرا منو انقدردوست داری..؟        منی که انقدربیمعرفتم..      منی که وقتی گناه میکنم میبینی ولی من باز ادامه میدم....

ولی باز تو..

تو تنهایییو بی قراریه من..     منو تنها نمیزاری

شرمندتم مهربون من

.

.

احساس این اشکهای داغو فقط تومیفهمی..

پس بزار کوتاه کنم این واژه های حقیر رو

تنهام نزار..    اینجا خیلی تاریکو سرده


بهشت زهرا..

                  


دیروز رفته بودم بهشت زهرا..

سرتو میگیری پایین  نگاه میکنی به سنگ قبر ها...

عکس یه مادرمهربون..      عکس یه پدر جوون..      عکس یه دختر معصوم..

.

سرتو میگیری بالا اسمونو میبینی ..       این جا همه زنده ان..

یه زن چند قدم اون ورتر داره با اشکهاش سنگ قبر همسرشو میشوره..

چه بویه عشقی میاد ..     بوی خاکی که با گلاب خیس شده

.

داشتم رو سنگ قبرها رو میخوندم که چشمم خورد به یه سنگ مشکی که روش پر بود از گلای لاله که پرپر شدن...

دستمو  کشیدم گلارو کنار زدم ..    نوشته بود..

شهید گمنام..

.

این واژه میدونی یعنی چی..؟

یعنی داداشت جونشو واسه تو بده..    تاتو شبها اروم بخوابی..   

میدونی چقدر دوست داشته...؟

میدونی به تو چی میگفته..؟      میگفته ناموس

.

اون رفت جونشو داد تا تو خونه های ما بوی چادر نماز بیاد

اون جونشوداد تا عشق تو ماها حفظ شه..   مارفتیم خودمونو فروختیم

تو خیابونو نگاه کن....

.

دلم تنهاست..     

.

خدایا کمکم کن..

کمک کن تو این محرم با اشک معرفت شسته شم..   

کمک کن عشقو تو قلبم حفظ کنم حتی اگه میون این ادما  گمنام شدم

خدایاااااااا    تنهام نزار...


واسه تو..

هیچ وقت یادم نمیره اون روزی که اینجارو ساختم ..

کلی حرف تو دلم بود ..

کلی احساس..

هدفم این بود که شمع تو دستمو با اونایی که تو این دنیای تاریک اسیرن سهیم بشم

از عشق نوشتم.. 

از مادر..

از قربت..

از اشک..

نمیدونم چقدر موفق بودم

دلم میخواد پیشم باشی..    جدا از جسم..     

چقدر لذت داره وقتی همه جا تاریکه..      یه شاپرک پر از نور ..

بشینه رو گونه های خیست..


دوست دارم اگه شادیی هم هست اونم باهم باشه..

این ادرسشه جدید زدم..         http://face-to-face.blogsky.com/ 

عشق..


بچه بودم همه بهم میگفتن قدر بچه گی تو بدون..

پیش خودم میگفتم اینا هم حالشون خوب نیست یه چیزی میگن..

انگار راست میگفتن ..

اون روزا خیلی بزرگ تر بودم..