...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

نگار..


امشب میخوام از حسی بنویسم که خیلی از ماها درگیرش هستیم..

 

حسی که جلبت میکنه سمت جنس مخالف..

میخوام وقتی این نوشترو میخونی..      بهش فکر کنی..

بیا تو قلب من..     احساسمو درک کن..

 

تو دانشگاه ما تقریبا همه ی دوستام دوست دختر دارن...

خیلی پیش اومده که اومدن برام از دوست دختراشون گفتن ..   ازرابطه هاشون

از چیزی که اسمشو گزشتن عشق..

.

یه روز مثل امروز یه مادر یه بچه به دنیا میاره..

اسمشو میزاره نگار..

یه دختر با چشای ابی با دستو پاهای کوچولو..     با یه قلب پاک مثل فرشته..

.

شبها خیلی گریه میکنه..    مادرش شبها نمیخوابه  نازش میکنه..  تمام لحظه ها کنارشه..   وقتی نگار گریه میکنه مادرش انو بغل میکنه از وجود خودش به اون میده...  

.

نگار بزرگ میشه ..      کم    کم     ولی تو یه چشم بهم زدن

الان نگار 15 سالشه ..     همش میره جلو ایینه به خودش نگاه میکنه..

به رویاهاش فکر میکنه..    

روزا میگزرهو نگار 18 ساله میشه..

شبها وقتی سرشو میزاره رو بالش خوابش نمیبره ..   

دلش یه شونه میخواد که سرشو بزاره روش از دلتنگی بگه

دوست داره یکی انقدردوسش داشته باشه که جونشو براش بده...

یه رویای پاک برای خودش میسازه که توش پره از عشق

.

یه روز سرد..   تو زمستون نگار یه پسره رو تو راه مدرسه میبینه

یه پسرخوش تیپ با یه شال گردن صورتی..

نگار نگاه میکنه تو چشای پسره و از رو احساس لبخند میزنه..

امروز معلم نیومده بچه ها نشستن دارن باهم حرف میزنن

دوست نگار براش از دوست پسرش میگه .. 

از شبهایی که باهم اس ام اس بازی میکنن    نگار وقتی میبینه همه ی دوستاش دوست پسر دارن بیشتر احساس تنهایی میکنه

.

تو راه برگشت دباره اون پسره رو میبینه..

پسره میاد جلو بهش میگه میشه شماره ی منو داشته باشید..

نگار که حول شده بود نگاه میکنه به دست دراز شده ی پسره که یه کارت تو دستشه

کارتو از پسره میگیره..      

تو دلش به این فکر میکنه این همون کسیه که منو از تنهایی در میاره

این همون کسیه که میتونم رویاهامو باهاش بسازم

فرداش زنگ میزنه به پسره باهاش قرار میزاره توی یه پارک

.

نگار زیبا مانتو ابیشو میپوشه و حسابی خوشتیپ می کنه

وقتی میرسه سرقرار میبینه پسره نشسته رو نیمکت

اصلا انگار از همون دور که میبنتش حس میکنه عاشقشه

میره جلو سلام میکنه پسره میره یکم اونورتر تا کنار هم بشینن

کم کم نزدیکتر..

دستای نگار الان تو دستای پسره هست ..  داره باچشایه ابیش تو چشای پسره نگاه میگنه..

اون لحظه خیلی دلنشینه ولی خدایاااااااا  نگار نمیدونه چقدر پوچ قلبشو فروخته

 

 

اون روز واسه نگار یه روز رویایی میشه

.

روزها میگزره     شبها میگزره..

الان نگار 20 سالشه و اون پسر 21    یه روز پسره زنگ میزنه  نگارو دعوت میکنه خونشون ..    تو ی خونه فقط با نگار..

اون دوتا که الان تو اوج نیاز جنسی هستند دست به کاری میزنند که وقتی قبلا یه لحظه بهش فکر میکردند تنشون مورمورمیشد از حیا

...

نگار مقصر نیست ..   اون پسره هم مقصر نیست..

تو این راه چیزی جز این پیدا نمیشه

یه هفته بعد از اون اتفاق پسره دیگه گوشیشو جواب نمیده

..

الان دیگه رویای پاک نگار زیبا مرده..

گل زیبای یک مادر ..     پر پر میشه..

اون احساسشو کشت دیگه خیلی راهت دستای نامحرمو میگیره

..

یه نگاه به دورو برت کنی میبینی که پره ازین ادما....

کاش نگار تو تنهاییش میرفت قرانو باز میکردو ارامشو از خدا میخواست

تا روزی که خدا بهش یه عشقه پاکو اسمونی بده..    پر از ارامش

یه عشق جاویدان...


مراقب رویای پاکت باش...

نظرات 16 + ارسال نظر
بهار چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 21:27

سلام دوست عزیز .... من برای اولین بار بود که وبلاگت رو دیدم. نوشته هات زیبا بود ... خیلی زیبا
از اونایی که به دل می شینه .... چون از دل برمیاد ...

دوستم داره میره آمریکا و من تنهایی هایی که توی حرفهای اون موج می زنه رو دقیقا اینجا حس کردم

نوشته هات خیلی زیبا بود ... مرسی

امیدوارم هیچوقت دلتنگ و دلگیر نباشی
شاد باشی همه عمر
و بروید گل لبخند به رویت شب و روز
دست حق یاورت داداش رضای خوب من

zizi jooni چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:43 http://pen-friends.blogfa.com

رفتم گوگل واس عکسای آوازک که به وبت برخوردم پیش منم بیا

دست گوگل جونم درد نکنه...
خوش اومدی

زهرا پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:05 http://rangavarang.blogfa.com

قشنگ بود
واقعیت بود

اره متا سفانه

هستی چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 19:59

استعداد عجیبی تو نوشتن داستان های احساسی داری دیدی داداش رضا آخرش خودم کشفت کردم امیدوارم هیچ وقت تو موقعیت شخصیت داستانت قرار نگیری و همیشه پاک و مهربون بمونی

ادیسون برقو کشف کرد..
انیشتین نظریه یه نصبیتو کشف کرد
تو هم منو..

خسته نباشی

آتوسا یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 http://www.ghose.blogsky.com

خدا لعنتش کنه اون پسره دروغگو عوضی رو.خدا ازش نگذره.نگار قصه شما بچه است اون پسر عوضی که همه براش شدن یک وسیله.یکی نیست بگه حالا که یک غلطی کردی پاش وایسا.گناه اون دختر کمتر از تو نباشه بیشتر نیست.من انقدر از این چیز ها دیدم که برام عادی شده.واقعا همه ی مردا ... هستند.به حق فاطمه زهرا همه ی دخترامون عقل بیاد تو کلشون اگه بد حجابم شدند لا اقل واسه دل خودشون باشه نه واسه دل فریبی از این موجودات چندش آور و کوته فکر و تنوع طلب .حالا اگه دختر رو نمی داد میشد عاشق سینه چاکش و میومد وبلاگ میزد میشست توش گریه میکرد.کلا مردا کم دارند
اصلا دختر اگه عاقل باشه پیشرفت میکنه درسشو میخونه عشق و حالشو میکنه و وقتی با مجردی اش حال کرد بعد با یک مرد تو سری خور ازدواج میکنه هی میزنه تو سرش حالشو میبره
جدی نگیر بلا نسبت شما همه حرفام تقریبا نه کاملا شوخی بود

میدونم شوخی بود..
ولی باهت موافق نیستم
خیلی چیزارو نادیده گرفتی.. درسته خیلی از پسرا فقط دنبال رفع اون نیاز هستن ولی شک نکن که دخترایی هم هستن که این کارو میکنن پس مخاطبتو انسان قرار بده نه پسرا
هر کس به اندازه ی اعمال خودش خوبه پسر یا دختر نداره..
.
یه چیز خیلی مهم دیگه.. اون پسر که با نگار دوست شد
اونم یه رویای پاک داشت اون نگارو دوست داشت
اون روز که نگار میاد خونه ی پسره اون هیچوقت تصمیم به اون کار نداشت
وقتی اوندوتا تو اون خونه تنها بودن.. و بینشونم خواستن بود
اون اتفاق افتاد
اون دوتا جفتشون باهم این کارو کردن
اگرم اون پسره رفت بخواطر این بود که دیدش نصبت به نگار عوض شده بود
تمام هدف من از گذشتن اون پست این بود که بگم
تو این را ه چیزی جز تباه شدن وجود نداره
حرف من این بود اتوسا خانم

هستی پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:02

آره این حسی که همه ما درگیرش هستیم اما چقدر قشنگه که که آدمایی مثل آقای رضای مهربون ما پیدا میشه که هنوز آرامشش و از خداش میخواد و قلبش یه عشق آسمونی با تمام وجودم درکت میکنم

این جمله هایی که اینجا مینویسی بهم ارامش میده...
میتونم عمق احساس واژه هاتو درک کنم

MINA پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:25 http://tanhatarintanha.blogsky.com/

eshgh vojod nadare
chera eshgho ba havas hame eshtebah migiran
az har chi eshghi motanaferam

az kalame duset daram ina hame ...........
hich kas bekhatere khodet nemikhadet hame bekhatere ye chiz mikhan ...........hamin dg eshgh ina hame drughe khodam khily az in mavared didam
akharam badbakht shodan ya be talagh


وجود داره بهت میگم..
اینجوری که تو فکر میکنی نیست
همیشه مشکل از ما ادمهاست
یا راهو اشتباه میریم.. یا چشمامون نمیبینه
اگه ببینه .. هیچوقت دنبال عشق تو لبخند نامحرم نمیگردیم
تا وقتی پوچ از اب در اومد همه چیزو زیر سوال ببریم
منظورم تو نیستی مینا خانم خیلی کلی گفتم
من میگم عشق وجود داره..

MINA چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 23:29 http://tanhatarintanha.blogsky.com/


salam
moafegham ba harfat
ama man khodam.....

hich kas mese khoda nist
hich kas
man aslan refaghato ghabol nadaram
aslan eshgham vojd nadare
hamash havase

نه مینا..
اینجوری نیست
اخه چرا انقدر غمگینو نا امید
حرفت درسته که فقط خدا.. ولی اینو بدون که اگه یه روز یکیو که خدا تو قلبش هستو دوست داشته باشی این احساسو علاقه و عشق یه عشق اسمونیه.. تو اونو دوست داری چون معرفت خدا تو قلبش هست
هرچیزی هم که از خدا باشه نابود نمیشه..

هستی چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 20:53

ماشاالله با 95 سال سن چه خوب ما جوونارو درک میکنی پدر جان البته دل باید جوون باشه که مال شما هست در ضمن
واسه سن شما اسکی روی برف هنوز زوده

همش یادم میره میره باید عوضش کنم ضایع است

نازنین زینب سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:08 http://zendegikon.blogsky.com

با تک تک سلولهای بدنم با حرفات موافقم.

ممنون از این همه احساس توافق..
حالا چنتا سلول داری؟؟

فریناز دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 16:27

مراقب بودن فایده نداره
باید خیلی خیلی مراقب بود

جالب بود تو یه پسری اما خوب نگارو توصیف کردی

خب از حس پسره میگفتی
از اینکه حتی یه ذره هم بعد ها عذاب وجدان نخواهد داشت!!!

یادمون باشه بهای ما فقط خداست... بهشتم کمه

اره راست میگی ..
بهای ما فقط خداست اگه قدرخودمونو بدونیم

نسیم تنها دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 http://nasimlos.blogfa.com

ممنونم!!!
واقعا زیبابود
گاهی وقتا چفدرساده عروسک میشویم
نه لبخندمیزنیم
نه شکایت میکنیم
فقط احمقانه سکوت میکنیم وبازیچه میشویم!!!

بایدمراقب باشیم
اینو بدون که خیلی با ارزشی مراقب ارزش ها باید بود

باران یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 20:57

ممنون که سرزدی........متن بروز خوبی داشتی..برای جوانان احمق خوبه...

اره امیدوارم تاثیر گزار بوده باشه..

دخمل جینگیلی یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 19:51 http://ye-2khmal.blogfa.com

سلامممممممممممممم
خیلیییییییییییییییی قشنگ بود و غمگین.
امیدوارم تو به این راه کشیده نشیییییی

ممنون راستی یه سوال
جینگیلی یعنی چی......؟؟؟

سپیدبال یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 19:20

سلام...واقعیتو گفتی..هرچند خیلی تلخه..اما درسته...
راستی قرار شد یه کم شادتر بنویسی..!

کشتی منووو...
خوب یه ایده بده من دربارش بنویسم..

MINA یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 14:21 http://tanhatarintanha.blogsky.com/


SALAM
KHOBID U???
CHERA DG BEHEM SAR NEMIZANID???
MAN VAGHT NADASHTAM
VAGAR NA HATMAN MIYOMADAM
MONTAZERET HASTAM
BIYA BEHEM SAR BEZAN
FELAN DIRAM SHODE KHODAFEZ

خوبم مرسی
ببخشید باشه الان زود میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد