-
بهشت زهرا..
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 03:09
دیروز رفته بودم بهشت زهرا.. سرتو میگیری پایین نگاه میکنی به سنگ قبر ها... عکس یه مادرمهربون.. عکس یه پدر جوون.. عکس یه دختر معصوم.. . سرتو میگیری بالا اسمونو میبینی .. این جا همه زنده ان.. یه زن چند قدم اون ورتر داره با اشکهاش سنگ قبر همسرشو میشوره.. چه بویه عشقی میاد .. بوی خاکی که با گلاب خیس شده . داشتم رو سنگ...
-
واسه تو..
جمعه 4 آذرماه سال 1390 03:38
هیچ وقت یادم نمیره اون روزی که اینجارو ساختم .. کلی حرف تو دلم بود .. کلی احساس.. هدفم این بود که شمع تو دستمو با اونایی که تو این دنیای تاریک اسیرن سهیم بشم از عشق نوشتم.. از مادر.. از قربت.. از اشک.. نمیدونم چقدر موفق بودم دلم میخواد پیشم باشی.. جدا از جسم.. چقدر لذت داره وقتی همه جا تاریکه.. یه شاپرک پر از نور .....
-
عشق..
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 01:34
بچه بودم همه بهم میگفتن قدر بچه گی تو بدون.. پیش خودم میگفتم اینا هم حالشون خوب نیست یه چیزی میگن.. انگار راست میگفتن .. اون روزا خیلی بزرگ تر بودم..
-
منو نگاه کن...
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 00:38
خدایااااا خسته ام.. دلم یه بوته ی یاس میخواد تا زیر سایش اروم بگیرم ولی انگار تو این کویر خشکو بی سایه تنهام .. بالبی تشنه خدایاااااا منو ببین.. نزار برم سمت سراب منو میون این نگاه های هرزه حفظ کن .. دوست داشتم از اشک بنویسم تا این نوشته هم پر شه از شوق بودنت.. ولی نمینویسم . خدایااااا به دوستام از نور خودت بده.. اونا...
-
نگار..
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 01:12
امشب میخوام از حسی بنویسم که خیلی از ماها درگیرش هستیم.. حسی که جلبت میکنه سمت جنس مخالف.. میخوام وقتی این نوشترو میخونی.. بهش فکر کنی.. بیا تو قلب من.. احساسمو درک کن.. تو دانشگاه ما تقریبا همه ی دوستام دوست دختر دارن... خیلی پیش اومده که اومدن برام از دوست دختراشون گفتن .. ازرابطه هاشون از چیزی که اسمشو گزشتن عشق.....
-
شرمنده ام..
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 00:54
Normal 0 false false false RU X-NONE AR-SA افتاب بیقرای .. از پشت کوه انتظار طلوع کرد.. در این ساعت شب . در این لحظه.. که دشت بیقراره بوسه های بارونه.. و گونه های من بیقراره بوسه های اشک.. تو این لحظه .. من.. اینجا.. وا ژه های حقیررو کنار هم میچینم تا از این حس بگویم.. این پرتو های عشق که از پشت این کوه انتظار چشمان...
-
بارون خدا..
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 00:14
می توان در قاب خیس پنجره چک چک آواز باران را شنید می توان دلتنگی یک ابر را در بلور قطره ها بر شیشه دید می توان لبریز شد از قطره ها مهربان و بی ریا و ساده بود می توان با واژه های تازه تر مثل ابری شعر باران را سرود می توان در زیر باران گام زد لحظه های تازه ای آغاز کرد پاک شد در چشمه های آسمان زیر باران تا خدا پرواز کرد.
-
شهر غربت..
جمعه 20 آبانماه سال 1390 02:03
امشب خیلی دلتنگم.. میای اینجا .. وا ژه ی دلتنگیو میبیو ازش ساده میگزری.. اما این یه وا ژه نیست.. یه حسه .. باید لمس کرد خیسیه زیر پلکو .. امشب میخوام صمیمی تر بنویسم.. میدونم این نوشته ها صد ای قلب تو هم هست . دلم تنهاست میون این ادما.. تالا به اطرافت با دقت نگاه کردی .. به ادمای تو خیابون .. به دوستات.. به نگاه ها.....
-
واژه های حقیر..
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 02:40
امشب انگاربا همه ی شبام فرق داره.. دلم.. دلم یه جوریه... همون حسی که منو تواین لحظه ی شب اوورده اینجا.. میخوام امشب از عشق بنویسم.. . همه اینجا خوابن.. ولی.. من بیدارم.. . الان دستمو گزشتم رو قلبم.. چشمامو بستم.. خسته.. اشک.. اشک.. دستام سرده .. اینجا رو زمین کسیو ندارم.. ولی .. عشق اینجاست عشق روی گونه های منه.....
-
شاپرک..
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 00:41
یه شب دیگه.. اینجا.. نمیدونم چرا میام اینجا حرفایی که به بالش خیسم میگمو اینجا مینویسم شاید چون حس میکنم مثل منی.. پیش منی.. امشب ستاره ها چقدر قشنگن.. فردا روز عرفه هست خدااا چقدر زیبایی.... یه شعرناخونده ی دیگه دارم توسینه ی خسته و بیقرارم یک شب خیس سردوتنها تو لحظه ی که من عشقوندارم یک قطره اشک شورم میادرولبهام...
-
حرف دل..
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 03:29
بعضیا که میان اینجا نوشتهامو میخونن فکر میکنن شاید من افسرده ام .. یا شایدم نا امید اینجا خیلی تاریکه.. سرده.. بیرحمه.. ولی تو این تاریکی نور ستاره ها قشنگتره ناامید نیستم .. خداهست نمیدونم چقدر منو حرفامو میفهمید.. شاید اشکایی که ریخته شده رو دکمه های کیبورد واستون بی معنی باشه.. یا شایدم احساسی که خرج کردم تو تک تک...
-
شاید..
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 01:06
چند روز پیش ابجی کوچیکم مریض شده بود.. خیلی حالش بد بود اون روز من دانشگاه بودم ساعت 6 بود که رسیدم خونه دیدم نشسته کوشه ی اتاق حالش خوب نیست نمیدونم تالا واست پیش اومده کسی که خیلی دوست داریو تواین وضعیت ببینی.. یه جوری میشه قلبت.. رفتم بغلش کردم سرشو که داغ بود بوسیدم .. با اون حال خرابش لبخند نشست رو لباش خیلی دوسش...
-
باصفای من..
جمعه 6 آبانماه سال 1390 23:45
Normal 0 false false false RU X-NONE AR-SA داره بارون میاد .. الان سه روزه که قط نشده دلم میخواد برم زیرش خیس بشم خیس.. خیس.. کاش جراتشو داشتم.. هنوز انقدر پاک نشدم که این کارو کنم نمیدونم چی بگم.. چجوری بگم .. دلم اشک میخواد دلم صورت خیس میخواد میخوام برم زیر بارون.. صورتمو رو به اسمون کنم تا باد سیلی بزنه تو صورتم...
-
بارون
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 03:47
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون .. زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون .. ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست .. مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
-
صدای خسته ی بارون...
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 22:36
میشنوی صدای بارونو... صداش مثل صدای مادر گرمو مهربونه حتی عطرش هم مثل بوی چادرنماز مادر میمونه. انگار وقتی بارون میاد خدا داره اونایی که صدای بارونو میشنون میبوسه .. یه بوسه ی پراز عشق ،پراز وجود ،پراز احساس ،پراز معرفت... خیس سرد ولی گرمو مهربون انقدر مهربون که دلیل اشکهای من میشه... ببار بارون همین امشب که در اوج...
-
نفس عمیق
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 02:14
دلم گرفته...
-
وای ی دلم..
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 02:16
یه حسی تو دلمه .. نمیدونم چیه از کجا اومده .. نمیدونم .. شاید همون دلتنگی باشه . کاش الان یکی بود بغلش میکردم .. اروم اروم چشامو میبستم میخوابیدم دلم بغل میخواد یه بغل پاکو صمیمی مثل بغل مادر نمیدونم .. شاید دلم گریه میخواد دلم میخواست الان دستامو گره زده بودم به پنجره فولاد امام رضا اشک میریختم .. براش از تنهاییم...
-
خیلی خوبید..
شنبه 30 مهرماه سال 1390 01:48
امروز هوا خیلی سرد بود الان تازه از سر کار رسیدم خونه خیلی خسته ام ولی .. ولی انگار پراز احساسو شوقم حرفی نیست.. . فقط میخواستم بگم حس خیلی خوبیه که تو یه جای تاریکو سرد نور شمعی که تو دست داریو با بقیه شریک بشی با کسایی که مثل تو قلبی تو سینه دارن که میزنه و بعضی وقتا بیتابی میکنه ودلیل اشک میشه.. میخواستم بگم.......
-
بازم تو..
دوشنبه 25 مهرماه سال 1390 01:23
Normal 0 false false false RU X-NONE AR-SA Normal 0 false false false RU X-NONE AR-SA امروز واسم خیلی خسته کننده بود رفته بودم دانشگ امون.. طبق معمول باید صبرمیکردم تا ساعت های بی مصرف تموم شه هو ولمون کنن بریم خونه. امروز اصلا حال نداشتم اخه یکمم مریض شدم بدنم خیلی ضعف داشت.. ساعت طرفای 2:30 بود که رسیدم خونه نمازو...
-
بازم...
جمعه 22 مهرماه سال 1390 00:39
بازم... دلم گرفته..... ای ی ی ی ی ی خداااا.. اینجا تاریکه.. ولی توهستی عشق من.. تو هستی.. مثل خیسیه نشسته روگونهام حی مینویسم حی پاک میکنم.. اخه چی بگم من از تو.. نمیدونم هرکاری میکنم میبینم نمیشه با این زبون حرفامو بریزم بیرون ولی انگار تو میفهمی واژه های خیس چشمامو.. خدا اشکامو میبینه که زنده میشه توچشمامورو لبهای...
-
قربت...
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 02:33
انگار امروز با روزای دیگه یه فرقی داشت .. نمیدونم .. نمیدونم چه فرقی امروز تولد امام رضا بود.. تلوزیون همش حرم امام رضارو نشون میداد ساعت طرفای 5 ، 6 بود که گفتم برم بیرون یه هوایی بخورم درو که باز کردم .. خیابون جلو چشام بود خیابون پر ادم بود .. پر از .. مردای چشچرون .. ،زنای ارایش کرده .. ،دخترای صورت زیبا... که...
-
...
شنبه 16 مهرماه سال 1390 01:12
فقط تو این لحظه ی شب خدا میفهمه دردامو.. سکوتو تنهایی شب انگار میریزه اشکامو.. یکی تو ی شب سیاه میاد میگیره دستامو.. شب تاریکو نور ماه یکی میبوسه لبهامو.. میاد مثل بارون خیس تا حس کنم عطر خاکو.. وقتی به اغوش میکشیش میشه حس کرد بوی یاسو...
-
عشق اینه..؟
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 01:06
امروز یکی از دوستامو دیدم .. اصلا نشناختمش . دست GF شو گرفته بود فکر کنم داشتن میرفتن سینما وقتی بامن رفیق بود اسمش وحید بود خیلی دوسش داشتم یادش بخیر .. روزایی که باهم تو حسینیه شربت پخش میکردیم قلبمون خالی بود .. . نمیدونم چرا خودشو باخت یه روز یه دختره بهش گفت دوست دارم.. تو راه مدرسه.. باهاش دوست شد. به من میگفت...
-
با تو مرگ هم زیباست...
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 01:22
چند روزپیش رفته بودم قبرستون محل.. اونجا زیاد میرم بهم ارامش میده... نفس که میکشی بوی خاک گلاب خورده مشامتو پر میکنه.. تو همون حال صدای ناله ی مادری که سرخاک بچش زجه میزنه... اشکاتو لبریز میکنه نمیدونم چرا..؟ بااین که همه اونجا گریه میکنن انگاربهترین جا رو زمینه نشسته بودم کنار جدول داشتم فاتحه میخوندم که نگاهم جلب یه...
-
بازم تو..
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 01:43
چشامو باز کردم.. دیدم تنهام.. تنهای تنها . خسته ام.. خسته از ادمای تو خیابون. خسته از این قربت.. . خدایا چقدر تو قریبی. بیااا ااا... من اشکامو به تو میدم .. اشک .. . اشک .. . اشک ... میخوام ببوسمت .. خیلی بامرامی
-
احساس مرده..
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 03:22
زدم بیرون یه قدمی بزنم در حیاطو باز کردم هوا خنک بود.. قدمامو اهسته برمی داشتم صدای جیغ اومد. باز دباره زهرا خانم با شوهرمعتادش دعواش شده بود بیچاره زهرا خانم.. بخواطر 5 تومن پول که بره واسه خونه خرید کنه .. فکر کنم میخواد واسه دخترش خواستگار بیاد.. . دیگه رسیده بویم سر کوچه خیابون خلوت بود داشتم ازکنار اشغالی رد...
-
اشک
شنبه 2 مهرماه سال 1390 19:39
اشک... . اشک.. . اشک.. اینجا همه تظاهر میکنن... اینجا کسی نیست... تو بیا اشکامو پاک کن.. اینجا کسی معرفت نداره.. اینجا تاریکه.. اینجا سرده.. اینجا بی رحمه.. اینجا عشق گم شده.. . . ولی هنوز ... توهستی .. مثل اشک روی گونه هام.. تنهام نزار منو اینجا.. قَسمِت میدم به اشکام بهم نور بده خدااااااااا..
-
دیگه نگوتنهام..
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 21:15
این چند خطو مینویسم واسه اونایی که حس میکنن تنهااااا هستن حس میکنن کسی درکشون نمیکنه .. بعضی وقتا که دلم میگیره یه حسی میاد سراغم یه حسی که مثل غبار میشینه رو صورتم... انگار خسته میشی از این قفس گلی که محدود شده به خوردنو اشامیدن . دلت میخواد یکیو بغل کنی.. ولی اخه کسی نیست . . . خودتو تنها میبینی با قلبی که پراز...
-
بزار دستاتو ببوسم..
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 22:35
امروز با مامانم دعوام شد... همش گیر میده.. اخه من نمیتونم شب نرم بیرون قدم نزنم انقدر کلید کرد که سرش داد زدم... ازخودم بدم میاد رفتم اون گوشه نشستم همش باخودم کلنجار میرفتم اخه چرااینجوری شد.. یه لحظه یاد بابام که فوت شده افتادم یاد روزایی که دستاش گرم بود یاد روزایی که میشد دستاشو بوسید ولی دیگه نمیشه... بغض گلومو...
-
تنهام نزار۰۰۰
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 23:02
دلم گرفته خدا.. . نمیدونم چمه , شدم مثل بچه های کوچولو که بهونه میگیرن چشام ... چشامو میبینی خدا . منو ببخش خیلی بی معرفتم تو بهم میگی از شیطون اطاعت نکن منو بی حیا میرم درشو میزنم اخه چقدر تو... مهربونی.اخه چقدر تو با گذشتی.تو به من نیازی نداری ولی باز منو میبخشی .من حقیرو .من بدقولو باز اومدی ... منو اروم کنی بازم...