...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم
...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

...ღღ بذار اشکاتو پاک کنم

کنارتم..

تنهام نذار..


دلم گرفته..       پریشونم..

کاش..

کاش خونمون تو کویر بود               میرفتم تو دل دشت تو سکوتش ستاره هارو نگاه میکردم

دلم میخواست تو سوکوتش  فریاد میزدم

فریاد میزدم ....       جوری فریاد میزدم که بغضم بشکنه  

دلم برای خودم تنگ شده

کاش بارون بباره امشب

خدایا تنهام نذار...      تو باشی خیالم راحته


نمیدونم..



موزیک وبو این چند وقته عوض کردم یکم شادتر قراره بشه خیلی دوسکش دارم

بعضی ها میان اینجا نوشته هامو میخوننو فک میکنن اگه از اشک مینویسم یعنی خیلی نا امیدمو غم الوددم

خواستم بدونید که اینجوری نیست..

اگه از تاریکی مینویسم کنارش از نورهم مینویسم 

حتی میتونم بگم تو این تاریکی نور ستاره ها قشنگ ترو دل گرم کننده تره

از نظر من اگه اشکی هم ریخته میشه قشنگه ..

این قطره ها ی داغ که تو چشم متولد میشه و رو صورت سر میخوره تا برسه به گوشه ی لب مثل بارونی میمونه که میباره تو باغچه ی دلت و گلای سرخ دلتو سیراب میکنه..

ولی میخوام سعی کنم یه جور دیگه بنویسم 

شاید یکم شادتر..

میتونید نظرتونو بهم بگید  

اینجا برای دل خودمه و شماها تو دل منید  پس یجورایی اینجا واسه شماست

اگه بخواین معنی موزیک وبو بدونید میتونید رو لینک کلید کنید

معنیشو بدونی گوش بدی لذتش بیشتره

امیدوارم لحظه های خوبی اینجا داشته باشید

اسغفروالله .. ولنتاین


این عکسو خیلی دوس دارم ..          یه حسی تو نگاهشون هست...         ایشالاه خودم

ما که کسیو ندایم واسمون کادو بخره

یعنی کسیو دوس نداریم داشته باشیم

ولی خوب یه روز اشکال نداره اگه کسی هست با من دوست شه میتونه برام پیام بذاره

فقط بگم کادوش باید خوب باشه عروسک مروسک قبول نی

شوخی کردم توهم..

بوخوره تو سرت..         ولنتاینتون قبول باشه


منتظرت میمونم..


دلم تنگه..

نمیدونم این چه حسیه که با هر بار پلک زن اشک بیشتر میشینه رو صورتتو تو این اشکهارو دوست داری

انگار تو این ساعت شب افتاب عشق از پشت کوه بی قراریه من طلوع کرده..

میخوام بنویسم...

میدونی چیه..؟

بعضی چیزا هست تو دل ادم که نمیشه به زبون اورد .کلمه هارو میچینم کنارهم ولی  انگار یه چیزی کمه

چیزی که تورو بیاره به اتاق  کوچیک من ..   کنار این قلب خسته

تورو بیاره اینجا ..    تا دستاتو بگیرم تو دستای سردم..

.

دلم پره..       نمیدونم

دلم میخواد برم تو اتاقم دورو ببندم لامپارو  خاموش کنم و واسه یه لحظه اف بشم

از این پوسته ای گلی خسته شدم

.

دلم میخواد عاشق بشم

ولی وقتی نگاه می کنم به اطرافم میبینم دیگه نمیشه از ته ته دل کسیو دوست داشت

خداااااااا  یا  چرا انجا اینجوری شده

صبح چشمامو باز میکنم..     لباسامو میپوشمو راه میوفتم سمت دانشگاه

سوار مترو میشی و یه بچه رو میبینی که داره از لابه لای پاهای مردم رد میشه و تورو به چهارده معصوم قسمت میده که ازش یه فال بخری..

توی اون واگن همه به هم چسبیدیم ..     ولی چقدر تنهاییم کنار هم

بدون شک اگه یکم اونورترو نگاه کنی یه دخترو میبینی که حس میکنه خیلی زیباست..

و همه مردها کله هارو بردن به سمت اون

همه نگاه میکنن ..      به دختری که بجای زینت قرار دادن صفات خدا خودشو با لباسای تنگ اندام نما زیبا کرده

از در دانشگاه میرم تو و دوستامو میبینم       چند دیقه که از حرف زدنشون میگزره شروع میکنن از دوست دختراشون گفتن

از اینکه چجوری موفق شدن از یه دختر سواستفاده کنن و چقدر لذت بردن....

از رابطه هاشون میگن...

از رابطه داشتن با کسی که هیچ فرقی با خواهرشون نداره

و حتی از عشق هم میگن..

..

خسته ام..       کتابامو برمیدارمو راهیه خونه میشم

میرسم خونه و میرم تو اتاقم

از توی پذیرایی صدای تلوزیون میاد            گوینده ای اخبار میگه امروز یه کودکو تو بحرین کشتن

در حالی که تو اغوش مادرش بود..            در حالی که بی گناه بود

دلم میگیره..

دلم بارون میخواد....          یه بارون شدید که با صداش هم ناله بشم

یا مهدی ..           جای خالیت حس میشه

میدونم تو میشنوی سکوت این قلب خستمو

میدونم واژه های خیس چشمامو میفهمی

بیا و این جارو پر از عطرنرگس کن             مثل یه بارون غبارو از رو دل ما بشور

بذار تورو تو اغوشم بگیرم ..          خسته ام

بیا و به قلبمون عشق بده..                    بیا و این کودک گریونو تو اغوشت بگیر

تا اون روز منتظرت میشم

میام اینجا و یه شمع روشن میکنم از شعله ی احساسم   تاهم نفسهام نگاه کنن بهشو دل گرم بشن

وبهشون میگم که بینمون فاصله ای نیست

شاید منو تو همدیگرو نمیبینیمو نشناسیم   ولی میدونم که تو هم یه قلب تو سینت داری که یه تیکه از روح صمیمیه خدا توش هست

قلبی که بعضی وقتا بیقرار میشه و دلیل اشکات میشه

من میدونم اینجا چقدر سرده..

بیا دستای سردمو تو دستات بگیر..          باهم صدا بزنیم             


اَللهــمَّ َعَجِّــلْ لِوَلیِـــکَ الْفَـــرَج



عشق...


دیروز تو راه برگشت از دانشگاه دوستمو دیدم

اسمش سیناست..       پسر خوبی بود وقتی میشناختمش

باهاش دست دادمو نشستیم  کنار هم تو مترو شروع کردیم  از خاطره ها گفتن

اون موقع ها که من میشناختمش با یه دختره دوست بود خیلی هم دوسش داشت جوری که این داش سینای ما هر کاری واسه پری ناز خانم میکرد

ازش از پری پرسیدم ، دیدم رنگش عوض شد ازش پرسدم پری چیکار میکنه؟؟

جواب داد پری ناز رفتو منو تنها گذاشت

گفتم چجوری ؟؟

گفت به سادگی

گفتم تو که واسش چیزی کم نذاشتی تو که اونهمه دوسش داشتی

گفت منو نخواست

.

.

تو اون لحظه من نشسته بودم کنار یه ادم که انگار زنده نیست

میتونستم درکش کنم ..       

یه روز یه کسیو میبینی

ازش خوشت میاد

ازت خوشش میاد

تو یه فرصت نزدیکش میشی

تو به این فکر میکنی که میتونی یه دوست واقعی داشته باشی  

یکی که واقعا بشه تو سختی ها بهش  تکیه کرد. شبا تو خواب بهش فکر میکنیو از خودت میپرسی اون الان داره چیکار میکنه

تو یه روز سرد مثل امروز دلت میگیره و بهش اس میدی

وقتی جوابتو میده و قربون صدقت میره فکر میکنی یه نفر هست که یه جا دلش واست تنگ شده .

تو گذر این شبهای سرد قلبتو به اون میدی

اون میشه همه ی زندگیت

براش اشک میریزی

.

ولی ...

تو این دنیای کثیف و پر از دروغو و دورویی  دل سادت...    خورد میشه

احساست هیچ ارزشی نداشته ..

اون اشکاتو نمی فهمیده

میفهمی اون دختر تالا به خیلی ها گفته دوست دارمو واست میمونم ویکی شم تو بودی

.

میدونی سینا بهم چی گفت؟؟

بهم گفت رضا..   دیگه میخوام سنگ دل باشم

با چشای سرخ شدش تو چشام نگاه کردو بهم گفت عشق وجود نداره

 

میدونم اینجا خیلی تنهاییم ولی چرا میریم زیر سقفی که سسته

چرا میریم زیر سقفی که اوار بشه بریزه رو سرمون . بی سقفی که خیلی بهتره

من میگم بیا بریم زیر سقفی که سوتون هاش معرفت خداست

و خودش با دستای مهربونش اشکای تنهاییمونوزیر این سقف  پاک میکنه

یه روزم خودش یه یار بهمون میده که مثل خودش پر از عشقو معرفت باشه و جاودان

.

عشق وجود داره...

باید اونو تو تنهاییو غربت ، تو خیسیه اشکات پیدا کنی

مراقب خودت باش هم نفس من.

...

زیر باران شدید..

همچنان منتظرم

دم دروازه شهر

زیر باران شدید

تا که شاید برسد یار سفر کرده من

مثل ایام قدیم در کنارم بنشیند آرام

و نگاهش همه معنای حقیقت باشد

خیره بر صورت او ساعتی می نگرم

و اگر شرم مجالی بدهد بوسه ای نیز از او می گیرم

شکر بسیار که نگاهش مثل آن روز نخست،عاشق و مست ز الطاف خداست

و کلامش همه آهنگ حیات

سایه ابر سیاه نتواند که میان من و او پهن شود

بین ما هرچه که باشد نور است

روشناییست

و امیدیست به فردای دگر

که در آن هجران نیست

و میان من و او

انتظار....

واژه بی معناییست....