امروز داشتم یه مستند میدیدم یه مستند درباره ی سیاستو ازین جور چیزا
تو یه قسمتایی از مستنده چندتا تصویر از جنگ هم بود
تصویر دختری که همه ی خانوادش کشته شدن اون تنها رها شده
یا تصویر زنی که پسرش که مرده بودو بغل کرده
...
میخوام حسی که الان دارمو بنویسم نمیدونم چجوری باید شرو کنم
اولین چیزی که میاد رو زبونم این سواله
چرا باهم اینکارو میکنیم؟؟
.
تالا به این فکر کردید.. تالا خودتو گذاشتی جای اون دختری که مادر پدرش جلوش جون دادن
یا اون خانواده ای که شب پر از ارامششمون با یه بمب تو کمتر از یک ثانیه نابود میشه
از خودم میپرسم تا کی قراره اینجوری باشه
شاید این حسی که الان دارمو درک نکنی
تو خونه نشستیم همه چی تو یخچال هستو همه چی ارومه. ولی یه لحظه به این فکر کن که کشورت تو جنگ باشه..
به این فکر کن که هر وقت یکی از افراد خانواده میره بیرون شاید اخرین باری باشه که داری میبینیش
..
هممون یه روز تو این دنیا از یه مادر به دنیا اومدیم..
اون روز یک انسان به دنیا میایم.. یه جسم که از روح مهربون خدا توش هست
این همون بچه ی سادهو مهربونه که تو گذر زمان به جایی رسیده که تو یه چشم بهم زدن هزاران بچه رو میکشه .. هزاران نفرو به خون میکشه..
واقعا که انسان چقدر ساده فراموش میکنه
همه چی از همون لحظه شروع میشه که عشق تو قلب میمیره..
..
نگاه کن به اطرافت.. همه دوتا پا دارن دوتا دست..
ولی چقدر ادما با هم فرق دارن
یه چیزی میخوام بگم که ازت میخوام دریچه های قلبتو باز کنیو عمق حرفمو بفهمی
روح پاک خدا اروم اروم جاشو به شیطان میده
بعد یهو به خودت میایو میبینی یه دنیا با چند وقت پیشت فرق داری
امشب میخوام با تمام وجودم دعا کنم
دعا کنم که مارو جزو ادمای فراموش کار قرار نده
ازش میخوام که افتاب گرمو حیات بخشو مهربونشو با ظهور مهدی رو سرمون بتابونه
به امید اون روز افتابی..
مراقب عشقی که تو قلبت هست باش همنفس من..
کاش به زمانی برگردم که تنها غم زندگی ام
شکستن نوک مدادم بود.....
سلام دلتنگ
خوشحالم باز اینجایی
قشنگ بود ممنون
دعایت میکنم، عاشق شوی روزی
بفهمی زندگی، بیعشق نازیباست
دعایت میکنم، با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
به لبخندی، تبسم را به لبهای عزیزی، هدیه فرمایی
بیابی، کهکشانی را درون آسمان تیره شبها
بخوانی نغمهای با مهر
دعایت میکنم، در آسمان سینهات
خورشید مهری، رخ بتاباند
دعایت میکنم، روزی زلال قطره اشکی
بیابد راه چشمت را
سلامی از لبان بستهات، جاری شود با مهر
دعایت میکنم، یک شب تو راه خانه خود، گم کنی
با دل بکوبی، کوبه مهمانسرای خالق خود را
دعایت میکنم، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن
فاصله داری
و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین، پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را، از نوازشهای بارانی
دعایت میکنم
روزی بفهمی، گرچه دوری از خدا
اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت میکنم، روزی دلت بیکینه باشد، بیحسد
با عشق
بدانی جای او در سینههای پاک ما پیداست
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی، سینهات را پر کند از نور
ببوسی سجدهگاه خالق خود را
دعایت میکنم، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیات را پر کنی از حاجت و
با او بگویی:
بیتو این معنای بودن، سخت بیمعناست
دعایت میکنم روزی
نسیمی، خوشه اندیشهات را
گرد و خاک غم، بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
دعایت میکنم وقتی به دریا میرسی
با موجهای آبی دریا، به رقص آیی
و از جنگل، تو درس سبزی و رویش، بیاموزی
بسان قاصدکها، با پیامی، نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینان، بپوشانی
به کام پرعطش، یک جرعه آبی، بنوشانی
دعایت میکنم روزی بفهمی،
در میان هستی بیانتها، باید تو میبودی
بیابی جای خود را، در میان نقشه دنیا
برایت آرزو دارم
که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را، به یاد آرد
دعایت میکنم عاشق شوی روزی
بگیرد آن زبانت
دست و پایت گم شود
رخسارهات گلگون شود
آهسته زیر لب بگویی، آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامی که میپرسد ز تو، نام و نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق؟
عاشق معشوق؟
آری، بگویی هیچکس
دعایت میکنم روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی
ببندی کولهبارت را
رحمت جان شرمندم کردی با این کامنت پست گونت

خیلی قشنگ بود دادااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااش
داداشمی
ممنون از لطفت.پستت قشنگ بود.
خواهش میکنم فاطمه بانو
سلام رضا جان
خوبی
بی زحمت از وب جدیدم دیدن کن
منو هم لینک یادت نره
......
ایشالله دیگه جنگ نشه
سلام حسین جان
رفتم چیزی نبود عزیزم
ایشالاه
ای بابا خدا نکنه ادم جلو تو یه سوتی بده
اختیار دارین باحالی از خودته
خوب سوتی نده.

متن قشنی بود همین
ممنون نااشنای نزدیک
سلام واسه شما فقط باید باید کارت دعوت فرستاد تا بیایین؟
بیای خوشحال میشم
الان میام بهناز
سلام......خواهش میکنم.
نظرلطفته ولی شماکلا زیبا می نویسی..........
حالا که اینقده زیبا می نویسی میشه یه خواهشی بکنم؟
اگه مقدوره لطفا یه متن درجه یک هم واسه ایام وفات بذار...............البته اگه میشه!؟.......
فقط یه پیشنهاد بود!!!!!!!!!!!!ممنون.
بازم ممنون
باشه یه مطاب میذارم حتما
سلام دوست من.آپ زیبایی بود.مشکل اینه که بعضی ها بیشتر از اون چیزی که باید می خوان!این جاست که تجاوز به حریم دیگران شرو می شه.تو بعد کلان تر در دنیا هم به همین صورته.مرسی بابت آپت.
اگه دوست داشتی راجع به مطلب "دادا فحش بده!..." نظر بده.مرسی.
باشه عزیزم الان مایم
ای کاش که انتظار معنی می شد




بی تابی جویبار معنی شد
وقتی که سحر شکوفه صبح دمید
با آمدنت بهار معنی شد . . .
******************************************
اقارضابادل نوشته هات زیباترین ارامش رو دوباره تجربه کردم!
ارامش دلتنگی.............
ما زمزمه حضور را می فهمیم
معنای زلال نور را می فهمیم
از بس که به داغ انتظارت ماندیم
ای باوردل! ظهور را میفهمیم
متنت واقعازیبابود.........واقعاعالی بود...
امیدوارم متن بعدیت مژده ی پایان انتظار رو بده.
ممنون از بودنت دلارام خانم ..

اگه نوشته هام زیباست بخاطر انعکاس نور قلب خودتونه
راجع به مقوله یخچال باید ترتیب یه سمینار و بدم شاید مشکل جوونای ما این یخچال نامسلمون باشه
تو هم زیاد بهش فکر نکن یخچال و میگم
هم متنت و هم اهنگ وبت عالی بود فقط میمونه بحث یخچال و رضا و مخلفات توش
اگه دقت کنی تمام اتفاقای بزرگ به یخچال ربط داره

از همان روز که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی با شلاق و خون دیوار چین را ساختند ادمیت مرده بود گرچه ادم زنده بود...!
فریدون مشیری
سلام
میدونی چرا ادما جنگ راه میندازن چون طالب قدرتن،چون میخوان دنیا رو تو دستشون بگیرن
وجدانشون رو هم برای به دست اوردن اون چیز خاموش کردن تا یه وقت تلنگر نشه براشون ....
به امید فردایی روشن.....
مرسی مثل همیشه عالی بود و تلنگری بود به ما
اره انگار ادمیت خیلی وقته مرده..
ممنون از متن قشنگت...
به امید فردایی روشن
معذرت خواهی لازم نیس رضا..
بیخیال اومد توذهنمو رفت..
باشه
چرا تو همش اشک منو درمیاری؟
احساست قشنگه ولی منو یاد یه چیزی انداختی که داره اذیتم میکنه رضا..
قصدم نارحت کردن کسی نبود مهسا
ببخشید