چند وقته یه حسی تو دلمه..
نمیدونم چه حسیه..
صبح از خواب بلند میشم نگاه میکنم به درو دیوار تاخوابم بپره..
لباسامو میپوشم میرم دانشگاه
وقتی نگاه میکنم اطرافمو.. پره از ادم..
نگاه میکنم به رافتارشون.. چرا نگاه های این ادما به هم انقدر سرده..؟؟
از خودم میپرسم این همه ادم چرا با هم انقدر غریبه اند..
.
امروز نشسته بودم رو صندلی مترو .. یکی رو این شونم خوابیده بود یکی رو اون یکی شونم
نمیدونم چرا یجوری شد دلم.. میون این دوتا جسم خسته دلم شکست..
دوست داشتم سرشو بگیرم رو سینم نازش کنم
تو اون سکوتی که فقط صدای ریل مترو به گوش میرسید این مرد خسته با موهای پریشونو لباسای چروک فریاد میزد....
ولی کسی صداشو نمیشنید.. جز من
.
چرا اینجا ادما انقدر تنهان..
.
ایستگاه پیاده میشم ..
از در دانشگاه میم تو
همه یه چسب زدن رو دماغشون
تمام تلاششونو کردن تا زیبا بشن یکم توجه کنی میبینی
اینجا پره از نگاه های هوس الود..
.
خدایااااااااااااا مگه بهتر از حضرت فاطمه الگویی هست..
مگه خوشبو تر از عطر چادر نماز چیزی هست..
اینا چرا اینجوری شدن..
این چه کلاسیه که اون دختر جسمشو اندامشو زیبا جلوه میده تا دیگران جذبش بشن
اون دخترچطور میتونه عشقو تجربه کنه.. با رابطه ای که بخواطر جازبه ی ظاهرش ایجاد کرده..
.
بعضی وقتا از خودم میپرسم مگه این ادما قلب تو سینشون نیست
مگه خدارو دوست ندارن..
چرا خورشیدو نمیبینن.. چرا پناه بردن به تاریکی
.
از دانشگاه خسته بر میگردم خونه
وقت خواب که میشه میرم تو رخت خوابم پتومو میکشم رو صورتم
نمیدونم چقدر میفهمی..
ولی من میدونم.. این نفسهای بغض الودو فقط خدا میفهمه
.
میدونی چرا اینارو اینجا مینویسم..
میخوام این فاصله هارو بردارم
میخوام وقتی اشک از چشات میاد با دستام پاکش کنم
همه ی ما یکی هستیم .. یه روزم برمیگردیم به خدا
چرا انقدر تنهاییم کنار هم...
خدایاااااااااااااا اینجا همه چیز جز تو نابود میشه
دستای سردمو بگیر..
به قلبم عشقو نورو امید بده..
اینجا خیلی تنهام
منو همنفسهامو واسه خودت بردار..
.
دوست دارم
مهم اینه که خودت قدر خودت و میدونی
برادر رضا هستی برای مدتی شاید طولانی ازت خداحافظی میکنه دلم واسه حال و هوای وبت تنگ میشه
غصه نخوری و زود برمیگردم 
در پناه حق...
داداش رضا هستی اومد بهت سر بزنه اما تو که نبودی
نکنه از فرط خستگی ناشی از کنده کاری روی بیستون رفتی استراحت کنی یا شایدم داری خر امتحان میزنی
نه همون اولی
[:S00
4:]
رفته بودم بیستونو بکنم اخه عششششششششششششقم میخواد از اونجا با خرش رد شه
کیه که قدر بدونه..
آره ولی ترجیح دادم چشام درست بشه واجب تر بود
ولی خدایی معده بیچاره را داغون نمودم اونم که ساکت نموند داره پدر هستی و درمیاره
باهاش صحبت کنی درست میشه

نه برادر رضا لواشک نخوردم قرص واسه صورتم خوردم
خواستی چشتو درست کنی زدی ابروتم خراب کردی
برادر رضا هستی داره میره تو هم برو استراحت کن واسه نماز صبح خواب میمونی ها
شبت بخیر
شب بخیر
اگه شوخی کردم باهات نارحت شدی به دل نگیر
دل دردت بدتر میشه
دستت دردنکنه مگه هستی مرغ ولی اگه خوابت گرفته برو هستی که از معده درد خوابش نمیبره
اخه چرا؟؟
ازین لواشک غیر بهداشتیا خوردی
من بیدارم
خودت و لو دادی آیا یکی دیگه رو دوست داری کلک حالا دختره یا پسر
ای بابا ما که کسیو دوست نداریم
ولی همه مارو دوست دارن ..
حالا که بیشتر فکر میکنم میبینم باید سفارش یه دار قالی بدم آیا
راستی تو هم گیر دادی به این ایا
امشب چیه میخوای رکرد بزنی

وقت خوابت گزشته ها ...
مزاحمت نباشم هستی بانو
راستی باهستی تفاهم نداری یا با جیب بابای هستی آیا
باید خودتو ثابت کنی ایا
تا من درکت کنم ایا
یکم هزینه داره؟؟؟ایا
هستی ایا
ایا؟؟
ایییییییییییییییییییییییییییا
ااااااااااااااااااااااااااااااااایا
و
ایاااااااااااااااااااااااااااااااااا...
باش پس عروس رفته جزوه بچینه
وای سا وای سا ببینم خودت میبری میدوزی
چی عروس رفته جزوه بچینه
من اصلا یکی دیگرو دووووووووووووس دالم
آره فقط تو جیب بابامه
خدمت برسیم آیا
نه تفاهم نداریم
میخوام درس بخونم do you anderestand
سلام عزیزم خوفی
حالا که فهمیدی هستی اینقدر نمکیه آیا بیاییم فردا شب خواستگاری
پولداری؟؟؟؟؟



پس بپر سرکوچه دوتا دبه دیگه بخر راستی سرکه یادت نداره نری جنس بد بهت بندازن بقیه پولم آبنبات چوبی برای خودت بخر
پسرو این همه ناز آیا بلا به دور حیف شد میخواستم رسما بیام خواستگاری قسمت نبود
فک کنم سلام یادت رفت
خوبی هستی خانوم
تو که انقدر بامزه بودی من نمیدونستم ایا
پس هنوز موقع شوهردادنت نرسیده هروقت سوت زدن را در مکتب آموختی آن وقت تورا روانه خانه شوهر میکنم
من هنوز میخوام ادامه تحصیل بدم..
بعدشم فک نکنم کسی بتونه منو خوشبخت کنه
فکر کردی الکیه
باشه پس سه تا سوت بزن بعد برو درکوچه روباز کن
اخه من سوت بلد نیستم
راستی یادم رفت بپرسم اسم لینکتم حالا باید عوض کنم؟
نه دیگه ولش کن ... اخه باز عوض میکنم
همه افراد خوشیخت خدا را دل دارند
پس تو را چه غم که این قدر احساس تنهایی میکنی بدان در تنها ترین لحظات ....باز هم خدا با توست
.
.
.
.
.
غصه نخور پسرم پیر میشی ها
خب عزیزم منم که گفتم آستین برات بزنم تا نصفه بالا سه سوت پیشته چطوره
خوبه ..

سلام داداش رضا نمیگم خوبی چون از نوشته هات کاملا مشخصه حالت اساسی گرفته است اما اگه یه کم دوروبرت و نگاه کنی میبینی هنوز هم آدمایی هستند که درست شبیه خودت به دنیا و آدماش نگاه میکنن همین خودش یه دلگرمیه که بدونی هنوز کسایی هستند که درکت میکنند غصه نخوری برادر رضا آستین برات بزنم تا نصفه بالا
سلام هستی خانوووووم
کم پیدایی .. البته امتحانا هم شروع شده
اره حق باتوی هنوز ادمایی هستن که اینجوری باشن
ولی پیش من که نیستن...
منم حال تو رو دارم
هر روزم دارم بدتر میشم.
این آدمای دور و بر که هیچ
نمیدونم چه جوری میشه حداقل به خودم کمک کنم
توکل به خدا دوست سمونیه من...
اون همه چیزو میبینه
تک تک قطره های اشک تنهاییو اون میبینه
هیچ وقت هم رنگ این جماعت نشو عوضش شمع تو دستتو با بقیه شریک شو